درباره وبلاگ سلام به همه دوستان این وبلاگ و درجهت شناساندن هرچه بهترایل سربرزملکشاهی درست کردم به این امیدکه مقدمه ای باشه برای برداشتن گامهای بزرگترومحرکی بشه واسه همه دوستداران اقوام مختلف به خصوص ملت کرد که بادرست کردن سایت وبلاگ یاهرچیزیکه توانشودارن مانع ازبین رفتن سنن,زبان,پوشش و...بشن کم و کسریی دیدین به بزرگیتون ببخشین هنوز درآغازراهیم به امید سربلندی وپیروزیتان موضوعات
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
ملکشاهی ژیانه م ژیانم بئ تو ژانه کوردان فیلی در کتاب(کوردستان و ملت کورد)شفق نیوز/ آنچه در زیر می آید در مورد کوردان فیلی در کتاب(کوردستان و ملت کورد) که از جانب حسن کاکی به رشته تحریر در آمده است، چنین ذکر می کند: لورکوچک: بخش اعظمی از طوایف کورد از زمانهای بسیار دور در حریم کوردنشین مناطق دلفان و بالاگریوه و سلسه جبال انتهایی زاگرس سکونت یافته اند و ساکنان کورد این مناطق کوهستانی را به کوردان پیش کوه و پشتکوه نام برده اند که در دو طرف کوه های سلسه جبال زاگرس اسکان یافته اند. سلسله جبال زاگرس که کبیرکوه در آن واقع است از دلایل نامگذاری لور کوچک و بزرگ است که بخش دامنه ی مایل بر جغرافیای ایلام کنونی را پشتکوه که همان لورکوچک است نام نهاده اند و بخش دامنه ای مایل بر استان لورستان کنونی را لور بزرگ ذکر کرده اند. این طوایف بزرگ کورد(جنگروی و اوتری) که نیاکان اصلی کوردان فیلی هستند از دره گول مانرود به منطقه ای لور کوچک آمده اند. در این کتاب در رابطه با ریشه و اصل کلمه ی فیلی چنین آمده است: هوگوگروته ریشه و اصل کوردان فیلی را به ایلامیان باستان نسبت می دهد و در نوشته هایش عنوان می کند که هر وقت چهره ی کوردی فیلی را می بینم، در ذهنم قبایلی را که هزاران سال پیش از این زندگی می کردند، تداعی و زنده می گردد. مستشرق روسی«گوریکوف» واژه فیلی را به قبایل ساکن در پشتکوه و پیشکوه نسبت می دهد و آنان را فیلی می خواند. این نیز در حالیست که شوبرل در نوشته های خود این چنین ذکر می کند: فیلیان از قبایل لوری هستند که در مناطق کوهستانی حائل در بین ترکیه- ایران، عراق- ایران سکونت دارند. باستان شناس انگلیسی«لایارد» نام فیلی را به تمامی ساکنان کورد در منطقه پشتکوه اطلاق می کند. همچنین جورج.ن. کرزون می گوید: تمامی ساکنین کوردستان فیلی می باشند. قبایل کوردفیلی و ایلات آن: 1- ایل کلهر و تیره هایش: سوره میرِی، سیه سیه، زنگنه، باکول، قیماسی، میش خاص. 2- ایل ملکشاهی و تیره هایش: قی ، خمیس، روسگه، خوادا، کاظم بگ، حسین بگ، شکربگ، ملگه، کلوند، کناریوند، گراوند، خیرشه، کوکی، اما، سیرانه، مهر، کل کل، رسولوند، کنیاینه، باولگ، قیطول، خرزینوند، گلان، خلیلوند، جمعه، علی نظر، کور، شره میر، سیه گه، باوه پیرمحمد ، کلگه. 3- ایل بزرگ علی شروان شامل: صفروندی، داراوندی، حیدروندی، چراغوندی، خدرسنی – قیطول و گنجه است. ضمناً علی شروان دارای دو بخش است كه یك بخش آن در پایین تر از شهر بدره است و به علی شروان پایین معروف است. 4- ایل کوردلی: مرادخانی، سلیمان خانی، دیناروند، شکر بی کسی و گایرخورده. 5- طایفه کلاوای: گوراب علیا، لومار، باخله، نثار، بوربور، ورگچ، زاونی. 6- طایفه میش خاص(دوسان): پنج ستون، زرگوش، تیلاوندی، گرگاب و قچر. 7- ایل خزل: مرشوند، شمسهينهوند، قلیوند، خضروند، خیروند. 8- ایل زویری: باخله و سیه سیه. 9 -ایل شوهان: بلیچ به فارسی بلوچ، سادات، صفر لکی، شرف، قیطول، گاوری، کلای وند، کرهرو. ١٠- ایل ارکوازی: چوارمورته، گردل، میسم، قیطولی، میمه، مؤمه، قرشوندی، ملک شوندی، بتی، کارشوندی. 11 - طوایف ایوان: چولگ، نرگسی و بان سیری. 12- ایل مالیمان(كلمی): بدانها قیطول و قیطول قیطاس و ملخطاوی مالیمان نیز می گویندو ریشه آنان از نام شخصی به همین نام بر گرفته شده است و طوایف: پیریی، کرمیر، بلارشک، کاکی، قمری و شکری بخشی از این ایل می باشند. 13- ایل موسی: کیخاوندی، نوشروانی. 14- ایل بل لک: گراوند، پیرانوند، تیخن، شهبازی، کوشکی، کاکاوند، رستمی، ایتوند، جتی، هاوند، غیاثوند، رماوند و زنگنه. 15- ایل هنی منی . مورخ عثمانی«احمد جودت پاشا) در جلد نخست کتاب خود با نام تاریخ ترکان می نگارد: لور، بختیاری، گوران و لک از یک ریشه و دارای یک اصل می باشند و هریک از آنان نیز به اجزاء کوچکتری تقسیم می گردند و آنان ساکنان اصلی ایران می باشند. کرزون یادآور می شود: سرزمین باستانی فیلیان از شمال تا کرکوک، از غرب به رودخانه دجله و فرات و از جنوب به خلیج فارس و از شرق نیز تا مناطق لورستان و بختیاری امتداد می یابد. 10 / 5 / 1391برچسب:کردهای فیلی,کتاب کوردستان وملت کرد,خزل,ایلام ,ملکشاهی,لر, :: 8:57 :: نويسنده : سه یفووری
چکامههای جاویدان «ولی بیگانه»
شفق/ ولي محمد اميدی کارزانی فرزند عظيم در سال 1301 هـ.ش در روستاي «كارَزان » از توابع شهرستان...
شيروانچرداول چشم به جهان گشود. وي در ميان زندگي بيآلايش ايلاتي و كوچ نشيني نشو و نما يافت. همين شيوهي زيست ، بيشترين تأثير را در شعر او بر جاي نهاده است . اميدي در سال 1326 با دختر عموي خود ازدواج نمود كه حاصل اين زندگي مشترك دو پسر و دو دختر ميباشد. وي در سال 1336 به گيلانغرب مهاجرت نمود و در روستاي عليخانآباد به كشاورزي مشغول شد ، سپس در سال 1352 براي يافتن كار به تهران رفت و در كارخانهاي مشغول به كار گرديد ، و بعد از 18 سال خدمت در سال 1371 بازنشسته شد . وی پس از سالها دوری از زادگاه در تاریخ 12/10/1386 دار فانی را وداع گفت و در آرامستان بهشت رضای ایلام به خاک سپرده شد . هوش سرشار ، طبع روان و قریحهی ذاتی او سبب شد که قدم در وادی شعر نهد و در محافل شعری حضوری به هم رساند و با سرایش چکامههای بلند و سنجیده نام خود را در تاریخ ادبیات کردی جاودان نماید . امیدی چنان که به کرات تصریح نموده در شعر « ولی بیگانه » تخلص نموده است . تا ئه ڵ بانم بوو خاك زه مانه خه ڵك بزانن نام ۆه لي بيَتانه شبانگاهان منزل پدري وي محفل شعرخواني شاعران بوده است . وي در اوان نوجواني با استماع شعر شاعران كلاسيك و متون كهن كردي نظير شاهنامهي كردي ، شيرين وفرهاد ، بهرام و گل اندام ، حماسههاي مذهبي و... بر دانش شفاهي خود افزوده و استعداد شاعرياش را پرورش داده است . لذا مي توان اذعان داشت كه استاد واقعي اميدي همانا جلوه هاي طبيعت ، اشعار متقدمان و هوش سرشارش بوده است . طبعا از اين حيث از تأثيرپذيري زبان و ادب فارسي به دور بوده است . شاعر ضمن برخورداري از اصالت زباني و سلامت بياني به سبب بالندگي در فرهنگ بكر منطقه اشعارش انباشتي از واژگان كهن و اصيل كردي است. قالب اشعار خصیصه و طبیعت بارز و برجستهی شعر کردی بر تنوع و تکرار قافیه ، ضرب آهنگ کلام و موسیقی بیرونی و دورنی استوار است . امیدی با عنایت به این سنت ادبی ، شط خروشان کلام را در قوالب کهن کردی و متعارف ریخته و حتی در پارهای موارد- که در ذیل بدانها اشاره میشود – طرحی نو درانداخته و از قالبهای ابتکاری بهره جسته است . الف ) مثنوی مثنوی قالبی است ده هجایی که هر مصرع آن از دو دسته هجای پنج تایی تشکیل میشود درمثنوی کردی كيفيت هجا مد نظر نیست و عموماً مانند اوزان دوری پس از هر نيم مصرع مکث کوتاهی لازم است . این قالب از قالب های کهن و پرکاربرد شعر در کردستانات از گذشته تا امروز است اگر شعر « هرمزگان » را که در سالهای نخست پس از اسلام سروده شده به عنوان کهنترین سند قدمت زبان کردی مدنظر قرار دهیم **هورمزگان رمان ئاتران کوژان
ترجمه: قاطبهی آثار امیدی نیز دراین قالب سروده شده است هر چند که شاعر دراغلب موارد به چهارچوب مثنوی وفادار نبوده و با آوردن چند بیت مصرّع و حتی مردف در صدد افزایش آرایش کلام و گرایش به قوالب ابتکاری بوده است . ب ) مثنوی – غزل این قالب از نظر جایگاه قافیه ، همان مثنوی است اما همانند غزل کل مصرعها را ردیفی مشترک به هم پیوسته مینماید این نوع شعر از قوالب ابتکاری و غیر معروف در شعر فارسی قلمداد شده است . درصورتی که در ادبیات کردی به جهت کاربرد فراوان ، یک سنت ادبی محسوب میشود با این تفاوت که در پارهای موارد درمثنوی – غزلهای کردی ابیات مردف تنها در بخش آغازین یا میانی شعر آورده میشود نمونه این گونه قالب در اشعار سید یعقوب ماهیدشتی ( ف 1292 هـ .ق ) ، ولی دیوانه ، خانای قبادی و امیدی به وفور یافت میشود : دايَم طــووشـةوانـطَ بــةزم سـوَر ئةو خوةم تـةوةن بةردةيَ دةس ضاو دوَر ئةو خوةم وةنــةيَ شــكاران جايَ بيَ مةيَل ئةو خوةم مــةجـنـوون سارايَ دةيَشت لةيَل ئةو خوةم وة حــيلةيَ نــةوفـلَ بيَ مـةيَلي ئةو خوةم كةنـيـز وة عـرووس جايَ لةيَلي ئةو خوةم مي توان به نمونههای دیگر درهمین دفتر به ابیات 9 تا 18 شعر « مةيَمط » ، ابیات 4 تا 6 شعر « دامان مانيَشت » و ... اشاره نمود . ج ) توره ( torra ) « تورِ » در زبان کردی گویش فیلی به معنای رد و اثر ممتد است ؛ ظاهراً « توره » صفت نسبی این واژه میباشد اما از لحاظ ادبی به غزلی تمام مَطلع اطلاق میشود . این قسم شعر از قالبهای کهن کردی گورانی است که شاعران بر خلاف غزل متعارف فارسی با آوردن قافیههای یکسان برای تمام مصرعها ، فضای کاملاً موسیقایی و مطنطن و گوشنواز ایجاد مینمایند . بسامد کاربرد این قالب به حدی است که مردمان این دیار خاصه درملکشاهی مابین توره و سایر قالبها تمایز خاصی قایل هستند . سرتاسر دفاتر یارسان ( کلام سرانجام ) مشحون از تورههای نغز و پر مغز است . از شاعران مفلق و توانا در گذشته میتوان به عابدین جاف ، ملا ولدخان گوران ، ملا نجف ، خانه داجیوند و از معاصرین میتوان به فرهاد شاهمرایان از شاعران ملکشاهی اشاره نمود . امیدی نیز به تبعیت از این سنت ادبی در پارهای موارد تورههای نغز سروده است اما تورههای شاعر همانند استادان پیشین نظیر : ولی دیوانه ، بیسارانی ، خان الماس کندولهای ، خانای قبادی و شاکه و خان منصور و ... کاملاً مستقل محسوب نمیشوند چه شاعر در آغاز ، میان و پایان مثنویهای از توره بهره جسته است نمونهی بارز آن شعر « قلاقیران » است که در واقع از چند توره متشکل شده است یا قطعهی آغازین شعر « طولَةم زةرد » که يك توره ي سخته محسوب مي شود : ئه ۆسا ۆه مه ێمت شووق و سه رشار بـوً(وً:و دونقطه) ئـــاۆ تولَةم زه رد جـــاێ مـارِت بار بـوً قـوو قوو سيَادان زاك وو ته ۆار بـوً بريقه ێ شاڵ وو شه نت وو قه تار بـوً ئــــرتبـــات رِێه ێل ســمكوو سووۆار بـوً سه رحه د نه سه نجه ێ مـــــه ردان كار بـوً زمســــان منته زر فه سڵ ۆه هار بـوً داێـم كاره ۆان سه فه ری شـــار بـوً زلَه ێ مــــێ ته لان هزار هزار بـوً ته ۆره ماڵن جاێ خان و خونكار بـوً
د ) سه خشتی ( Sê xeşti ) از آن جا که این قالب ( سه مصرعی ) از قالبهای منحصر به فرد بوده و ادبیات کردی را در بین تمام ملل ممتاز و و مجزا مینماید – برخی از محققان احتمال دادهاند که این قالب در ادبیات ژاپن وجود داشته است - میطلبد در باب آن افزونتر کنکاش نمود . این قالب در میان روستائیان و ادب کلاسیک کرمانجی به مثابهی بخش اعظم و عمدهی کردها رواج تام و تمام دارد به عنوان نمونه : ئةز كـةلــيميَ كانـيـمـالم وة ثيَ تةرا ئةز دةنـالم ناليَ بةرخان ئةز دةكالم (کانی مال) هةر كةس ياري من هلطــريَ مـارةك وة سـةر دل بـطـريَ دةرمـان مةكـةن با بـمــريَ (سهراب فرهادی)
هم اكنون نيز اين قالب شعری درمیان گویشوران سورانی نیز طرفدارانی پیدا نموده چنان که « دیلان » از شاعران نوپرداز کردستان عراق ابیاتی عروضی در این قالب کهن سروده است : ديـســانـةوة نــةوروَزة ، بــةهــار طـولَي ئـالَة شةونم بة قةتيسي لة سةر ئةو نيَرطـسة كـالَة وةک ضاوة ض ضاويَ كة بة فرميَسك و كةذالَة ( دیلان ) در باب تمایز این قالب در کرمانجی و گورانی میتوان به دو عنصر وزن و استقلال آنها اشاره نمود . شعر سه خشتی درکرمانجی هشت هجایی و درگورانی ده هجایی میباشد از سوی دیگر این قالب درکرمانجی مستقل و بی دنباله است درصورتی که سه خشتي در ادب گوراني در پیکرهی مثنویهای کردی ظاهر میشود . هر چند درپارهای موارد این سه مصرعیها بیرون از قالب مثنوی از استقلال معنایی نيز برخوردارند :
مةزانــم مــردن هــا دة كةمينم توَم شعر شةنم وة سةرزةمينم تا دمــايَ مــردن زنــدة بـمينم این قالب در ادبیات ملکشاهی توره نیز خوانده میشود سێ کۆر ژه سێجور ها پێشتِ پِده ر یه کێ زێایی یه کێ سه رۆه سه ر یه کێ بێڵاۆی ئاۆ ێه کۆانێ'نگ که ر ( ولی محمد امیدی ) اميدي به گونه اي استادانه اين قالب را احيا نموده و به نوبهي خود حافظ اين سنت كهن و اصيل محسوب مي شود . کاربرد سه خشتی در پیکرهی مثنوی ظاهراً به دلایلی چند میباشد از جمله : در آغاز کلام جهت تغییر آهنگ شعر و جذب مخاطب نظیر چند بیت آغازین شعر میمک :
شاعريَ كي بوو نامة نطاريَ بضووطة مةيَمط خةوةريَ باريَ مــــةر وةلي مــةحــمةد ئميَدي فاميل دةروَن قـــــةتراني سياتةر ذة قـــيل قوَتةيَ فةرات و دجلة و دةليايَ نيل
در اثنای مثنوی ، عموماً جهت آرايش كلام يا انتقال از موضوعی به موضوع دیگر است که در این صورت با اندکی توسع میتوان آن را در حکم تجدید مطلع در قصیده دانست . نظیر بیت 11 که در شعر « ثاشةلَ ثيَةر » آمده است : جـةرخةيَ دوختةران ماوا ئــاســـمان ئةبـريق سـيميـن وة تــوو ثــةرِنيَان يةك يةك مــحةمةد مـةنيان وة دامان
در پایان شعر به مثابه ختم کلام است نظیر سه مصرعیهایی که در پایان اشعار « حةلةبضة» و « دةريايَ بيَ ثةيَ » آمده است : خـــــالَان هـــندوو لـــةعـل و دانةو دورِ تــةوَلةيَ مةهنةكةيل ئاهوو ذة طةل برِ تةمام كةفتةو دةس حةسةن خان قولَدرِ در سایر موارد صرفاً جهت آرایش کلام است . امیدی علاوه بر قالبهای یاد شده که از قوالب کهن ، رسمی و پرکاربرد کردی هستند به قالبهای ابتکاری و تفننی دیگر عنایت داشته است مانند تکرار مصرع « وة جةمالَ ثاك محةمةد سةلَةوات » در شعر « ثاشةلَ ثيَةر » و یا تکرار مصرع « هةيَ سةردار ئيَلَ ئةركةوازي هةيَ » در شعر « دةريايَ بيَ ثةيَ » که با اندکی تسامح میتوان آنها را در قالب مسمط – ترجیع ، قلمداد کرد اما در واقع نمیتوان بر هیچ کدام از توسعات قالبی ، نامی نهاد چه فقط یک شاعر بدان طبع آزمایی نموده و رواج عام نیافته است . درونمایه و خصایص شعری بخش عمدهی آثار شاعر در وصف رشادتهای مرزداران کُرد در نبرد با اعراب و بعثیها ، بزرگان دین و شخصیتهای تاریخی است از این جهت میتوان با اندکی تسامح این قسم اشعار را در نوع حماسهی تاریخی – دینی نظیر خاوران نامهی ابن حسام و شهنشاهنامهی صبا طبقه بندی نمود نه حماسهی اسطورهای و پهلوانی مانند شاهنامه ؛ چه هیچ یک از خصایص حماسهی ملی دراشعار امیدی دیده نمیشود . البته امیدی با به کارگیری اغراق ، مفاخره و زبان مطنطن سعی نموده اشعارش را به حماسهی ملی نزدیک گرداند اما در واقع مفاخره از فروعات حماسه است . بنای مفاخره بر اغراق در باب صفات نیکو و برجسته میباشد که شاعر در صدد است خود را انسانی مافوق طبیعی قلمداد کند . چنان که امیدی میگوید :
شاعريَ كي بوو نامة نطاريَ بضووطة مةيَمط خةوةريَ باريَ مــــةر وةلي مــةحــمةد ئميَدي فاميل دةروَن قـــــةتراني سياتةر ذة قـــيل قوَتةيَ فةرات و دجلة و دةليايَ نيل مفاخره در اصل برشمردن صفات جنگجویانه و ذکر رشادتهای پهلوانان است نظیر آنچه شاعر در باب دلاوری های نیروهای عشایر کرد و ایل خود در رویارویی و مصاف با اعراب و بعثیها در اشعار گولم زرد ، میمک و جنگ چچان آورده است . باری این طبقه بندی ( حماسهی تاریخی –دینی ) خالی از نارسایی و نقص نیست چه بخش دیگر اشعار را که میتوان در نوع ادبیات غنایی (Lyric ) طبقه بندی نمود اين اشعار عموماً مشتمل بر مضاميني چون حديث نفس ، وصف طبيعت ،عشق و علاقه به وطن ،مناجات و ...مي باشد . به گمان راقم سطور مناسبترین نامگذاري و طبقه بندی در حق اشعار امیدی همانا عنوان چکامه ( Ballad ) است . چکامه به نوعی شعر روایتی در دوران ساسانیان اطلاق شده است که شاعر به روایت داستان عشقی یا شرح جنگ و دلاوری پهلوانان میپرداخته است از این رو چکامه شباهت خاصی به بالاد در ادبیات انگلیسی ( در قرن 12 و 11 . م ) دارد . بالاد از لحاظ منشأ و پیدایش بر دو گونه است : بالاد عامیانه ( Folk ) که مکتوب نیست و سینه به سینه نقل شده و شاعر معینی ندارد . دوم بالاد ادبی ( Litreraey) که شعرا با الهام از بالادهای عامیانه سرودهاند . شهرت امیدی را باید مرهون سادگی بیان ، پرهیز از تصنع و خلق تصویرهای آشنا ، ایجاز گویی و پرهیز از اطناب دانست . به طوری که بسیاری از اشعار او که از نابترین احساسات انسانی نسبت به وطن ، طبیعت ، اجتماع و ... سرچشمه میگیرد مورد استقبال عموم واقع شده است . شاعر در مناسبتهای مختلف عموماً اشعارش را از بر میخوانده است از این رو تقدیم و تأخر و تکرار و گسستگیهایی در ابیات منظومههایش پدیدار شده است که مصحح کوشیده است با نظارت شاعر و ارشادات ویراستاران ، در میان این قطعات وحدت ایجاد نماید . از سوی دیگر برخی ابیات شاعر با اشعار عامیانه و فولکلور پهلو میزند . بیان و بدیع از آن جا که چکامه و حماسه متضمن خبر و رخداد مهم وبزرگی است دیگر چندان شاخ و برگ و آرایش کلام و صنایع بدیعی ضروری به نظر نمیرسد از سوی دیگر شاعر معتقد به بیان طبیعی ، طبع خداداد و پرهیز از تکلف و تصنع و لفظ پردازیهای ادیب مآبانه است چنان که میگوید : ذة شعر و هونةر دةس نةطوشانم هـةرضـط خـودا دا من ئةو رِشانم با این وجود شاعر خوش قریحه از صنایع لفظی و معنوی بسیار ، جهت آرایش کلام بهره جسته که به اختصار به مهم ترین آنها اشاره میشود :
التفات التفات یا خطاب شاعرانه ( Apostrophe ) دراصطلاح ادب صنعتی است که به موجب آن شاعر یا نویسنده دراثنای بیان مطلب ، از غیبت به خطاب توجه کند یا از خطاب به غیبت و در پارهای موارد به متکلم متوجه شود . ولی محمد با استادی خاصی دراشعار « شةونم ئةسر » و « بيَذةن و مةنيجة » این صنعت را به کار برده است . اغراق اغراق یا بزرگنمایی درواقع جزء ذات انواع شعر حماسی است و شاعر به تبعیت از این سنت در سرتاسر اشعار از این صنعت بهره جسته است : بــيلا بـواريَ ئةور خويَن وة ناز طولَ زةخم لالَة ثةرِة كرديَة واز یا : مةيَمط وارانة ذة خرمةيَ طولة بــاسي بــردنـة تا شــتــر مــلة استعاره در شعر امیدی پدیدههای طبیعی چون کوه ، رود ، دشت و درخت جان و حیات دارند و به گفتگو برمیخیزند مانند تشخیص در بیت زیر : « قـــلَارِةنطَ » نـــوورِيَ وة رِوَ نازةوة « مانيَشت » وةيَ كراس يـةقة وازةوة استعاره های مصرحهی او گاه تلمیح گونه و ذهن برای فهم آن نیازمند تأمل و تلاش بیشتری است چنان که در ابیات زیر « سپاه اسکندر » استعاره از مژههای یار است :
شــــووقي بان سةروةن بريقةيَ ئةقراج سثايَ ئسكةندةر ذة خوةر مةسةن باج تـــيثارِايَ بذانطَ وة تماشايَ خوةر ذةو بوونة واتم سثايَ ئسكةندةر تشبیه توصیفات شاعر دقیق و رنگارنگ و تشبیهاتش ملموس و آشنا و زود فهم است : مِ لــةيَ تةيَرانة شـــار مةركةزة ثةردةيَ دلَةطةم ثةرِةيَ قاقةزة ســـفيَد تــر ذة كورك مازيَ بةتانة جــايَ نيش قـةلَةم تورِةيَ خةتانة
تلمیح تلمیحات مکرر شاعر به آیات و احادیث ، اشارات صریح به اساطیر و پیامبران و امامان و آگاهی از رخدادهای متعدد تاریخی ، جملگی حکایت از اشراف نسبی شاعر به دانشهای زمان خود مینماید چنان که میگوید : شةرت بوو ضوَ شاثوور نةقاش كاري كةم زيَـــد و زاخــــانــــت وة مـــراوري كـــةم یا : ضوَ كةفتم لة دام دةورةيَ زةمانة قسةيَ طةرشيَوةس حيلةيَ هوومانة
گورانی و زبان شعری محقق است که کردی گورانی یکی از کهنترین و شیوا ترین زبانهای ادبی درمنطقه بوده که دیرزمانی نقش زبان شعری و ادبی در میان گویشوران متعدد کرد زبان در کوهپایههای زاگرس نظیر : لر ، لک ، کلهر ، جاف ، فیلی و ... از دزفول تا همدان از همدان تا کرمانشاهان و لرستان و ایلام و سنندج و شهرزور ، مندلی و خانقین و کرکوک ایفا نموده است . اکوپف از گوران شناسان برجسته معتقد است که تمامی باشندگان اردلان ( سنندج ) و ولایات تحت قلمرو آنان نظیر جوانرود ، مریوان ، اورامان و همچنین کردهایی که در کرمانشاهان میزیند نظیر کلهرها ، ایوانی ها ، کندولیها ، سنجابیها و حتی دیگر گروههای مردم جنوب کردستان در کل از یک نخستینه به نام گوران هستند . بر اساس مدارک و مستندات متقن نظریهی ظهور و رسمیت گورانی در نخستین سدههای دوران اسلامی و پیش از فارسی دری ، صورت نهایی را پذیرفته است . کشف شعر هرمزگان در سال 21 هجری و اشعار بهلول ماهی در قرن دوم هجری ، خود گواه این مدعاست . در باب علل برآمدن و بالیدن کردی گورانی عموماً ظهور دو سلسلهی کرد تبار حسنویه و بنی عیار و حمایت آنان از زبان گورانی درغرب کشور ( ایلام ، کرمانشاهان ، لرستان و ... ) و صبغهی آیینی گویندگان ( اهالی یارسان ) اشاره میشود چنان که سرهنگ دودان در قرن چهارم میگوید : سةرهةنط دةودان سةرهةنط دةودان ئةز كة نامـمةن ســةرهــةنط دةودان ضةنيَ ئيرمـانـان مةطيلم هةردان مةكــووشم ثـةري ئايين كوردان ترجمه : نام من سرهنگ دودان است با جمعی از یاران و مریدان جهت گسترش و احیای دین کردها درمنطقه کوشش مینمایم . اما این تمام واقعیت نیست آن چه از نظرها پنهان مانده و بدان پرداخته نشده است ریشهی این زبان درادوار گذشته و پیش از اسلام است . تاکنون ، ادباي سنتي بر اين باور بوده اند که فارسی دری ادامه و تحول یافتهی زبان پهلوی است اما دانشمندان معاصر با بازخواني منابع معتبر و دلايل متعدد اين نظر را مردود دانسته اند . استاد ذبیح الله صفا و دکتر ناتل خانلری معتقدند که زبان عامهی مردم مغرب و شمال ایران در قرون اول اسلامی ، پهلوی و لهجههای نزدیک بدان بوده .... و اصطلاح پهلوی یا فهلوی به زبانها یا گویشهای محلی که با زبان رسمی و ادبی فارسی متفاوت بوده اطلاق شده است . شیرویه بن شهردار و ابن فقیه همدانی ( درقرن سوم ) هفت شهر را پهلوی دانستهاند که عبارتند از : همدان ، ماسبذان [ شهر فعلی ایلام بخشی از آن بوده ] قم ، ماه بصره [ نهاوند ] صیمره [ نام شهری باستانی دراستان ایلام ] ماه کوفه [ دینور ] و کرماشان . وی سایر شهرها را نظیر : ری ، اصفهان ، کومش ، طبرستان ، خراسان ، سگستان ، کرمان ، مکران ، قزوین ، دیلم ، طالقان را پهلوی ندانسته است . دیگر آن که پرویز اذکایی که درحوزهی بابا طاهر شناسی و زبانهای غرب کشور سی سال پژوهیده است اذعان میدارد که کردی رکن رکین مادی میانه ( فهلوی ) است و نباید بنیاد این زبان و گویشهای آن را جدا از فهلوي انگاشت . از همه مهم تر شمس قیس رازی مؤلف المعجم ( قرن هفتم ) از علاقهی وافر اهالی عراق عجم ( بلاد پهلویون = غرب کشور ) به زبان و اشعار پهلوی و بی اعتنایی آنان به زبان فارسی دری شگفت زده میشود که چگونه مردمان این ديار از عالم و عامی شیفتهی ابیات اورامی ( يكي از چهار گويش گورانی ) میباشند و هيچ يك از غزلهاي فارسي دري براي آن ها جذاب نيست مگر : لحن اورامن و بیت خسروی زخمه رود و سماع خسروی همو درجای دیگر اذعان میدارد : « خوشترین اوزان فهلویات است که ملحونات آن را اورامان خوانند . » با این تفسیر هیچ شکی در باب پیوند ، وحدت و یگانگی گورانی با پهلوی باقی نمیماند و گرنه چگونه ممکن است درمیان گویشهای متعدد زبان کردی تنها توفیق معیار شدن برای گوراني فراهم شده باشد مگر این که گوراني در گذشتههای دور زبان ادبی یا رسمی بوده و پس از گذشت سالها و سیر تطور زبانی ، صیقل خورده و به عنوان زبان پخته و مهذب ، در دوران اسلامي نيز پذیرش عام یافته باشد . افول این زبان کهن در اواخر قرن سیزدهم هم زمان با ظهور کردی سورانی در مرکز و کرمانجی درشمال مصادف است که البته هنوز هم عده اي بدین گویش كهن طبع آزمایی مینمایند هر چند كه رونق آن چون گذشته نیست . امیدی نیز از آن دسته از شاعران وفادار به این زبان کهن میباشد که با استماع دواوین کردی نظیر شاهنامه کردی ، خسرو و شیرین ، خاصه اشعار ولی دیوانه و اقامت درمحل زیست گویشوران گورانی به غنای واژگان و زبانی خود پرداخته است . در ساختار و نحو اشعار ولی محمد رد و اثری از ارگاتیو ( ergative ) و ضمایر مؤنث و مذکر که از خصایص بارز گورانی است دیده نمیشود و از سوی دیگر نشانی از گویش شاعر ( خزلی ) نیز به جز در سطح واژگان شاذ یافت نمیشود . در واقع امیدی را میتوان آخرین حلقهی پیوند بین کردی گورانی و جنوبی ( فیلی ) محسوب نمود چه شاعر به خوبي توانسته است با به کارگیری واژگان و خصایص زبانی مشترک در گویشهای عمدهی جنوبی با محوریت گورانی نخستین گام را در جهت معیار سازی کردی بردارد . نياكان ما ، در عصر ارتباطات محدود و نبود مراكز فرهنگي و انجمن هاي ادبي در ميان انبوه گويش هاي كردي ، گوراني را به عنوان زبان ادبي برگزيدند كه به نوبهي خود اقدامي درخشان و پيشرو در آن دوران محسوب مي شود از اين رو اميد مي رود که کردهای جنوب با تکیه بر این تجربهی موفق دگر بار به زبان معیاری بیندیشند و بکوشند یکی از گویشهای بالیدهیکردی را که حائز سه ویژگی غنای زبانی و ادبی و گویشوران انبوه و پشتوانهی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باشد به عنوان معیار برگزینند و با بهره گیری از گنجینهی پایان ناپذیر گویشهای کردی بی هیچ انحصار و فخرفروشی و تعصب ، فضاهای خالی واژگانی و نحوی را پر کنند تا از سویی آن زبان به غنای بی نظیر برسد و از سوی دیگر سایر گویشوران در آن سهیم باشند و احساس غربت و بیگانگی بسیار نکنند و بتوانند به آسانی یا با اندکی کوشش نظیر تجربهی درخشان کردی گورانی با آن ارتباط برقرار کنند . در میان مردمان ایل که لیمه و خه ۆاس(شعر و شاعر)از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و اغلب اشعارشان را به زبان خود میسرایند.شعرهای رایج در میان مردمان ایل ملکشاهی شامل مضامین عشقی،عرفانی اخلاقی اجتماعی و حماسی . طنز میگردد و علاوه بر شعر نقل داستان و حکایات آموزنده که از گذشتگان به ارث رسیده مرسوم میباشد و هرگاه فرصتی حاصل آید به نقل امثال و حکایات میپردازند.صدیق الدملوجی در اینباره مینویسد: ملت کرد با اختلاف طبقاتی که دارد حماسه سرایی و جلسات شب نشینی و افسانه شنیدن را بسیار دوست دارد،کسانی هستن که با آواز خوش داستانها و افسانه ها را میخوانند،سروده های جنگی و عشقی و جز آنها را ،دسته ای از انان در مجالس خاصی که جهت خواندن شاهنامه ترتیب میدهند شرکت کرده و بدینوسیله شبهای خوشی را میگذرانند و بعضی از آنه بسیاری از داستانهای شاهنامه را حفظ اند. در اینجا قسمت هایی از شاهنامه کردی که توسط شاعران کهن این دیار وسایر مناطق کردنشین سروده شده است را می آورم این شعرها توسط تعدادی ازدوستان،بارجوع به شاعران گرانقدر این دیار که هنوز تعدادی از این ابیات را به یاد داشته اند صورت گرفته است . شاهنامه کردی اثری گرانقدر که تمام شاهنامه فردوسی و بعلاوه از زمان محمود خان تا جنگهای نادرشاه را در بر دارد که تا سالهای نه چندان دور نسخه های آن در بازارها به خصوص بازارهای عراق یافت میشد.......به امید پیداشدن و احیاءاین اثر گرانقدر.... از تمامی کردها به خصوص ملکشاهیان این خواهش رو دارم که با رجوع به ریش سفیدان وشاعران طایفه یشان،گامی در جهت درست کردن فرهنگی مدون از کلمات،ضرب المثل ها،شعرهای شعرای قدیمی،هوره و...کردی بردارند.و مارا در جهت کامل کردن این اثرها یاری کنید... این شعر قسمتهایی از یک شعر بزرگ بوده که تونستیم اون رو گرد آوری کنیم و مربوط به درختی است که شاهد جنگ های ایران وتوران و نیز شاهد کشته شدن رستم و شغال به دست هم بوده است.با تشکر از نادر جعفر زاده از طایفه گَلان ملکشاهی یه چیز دیگه قبل خوندن حتما قسمت راهنمای زبان کردی رو بخونید.
دارِ هونه ڕمه ن(درخت هنرمند) ئِمروو را'نگه م که فت ئاۆ پاێ دِره ختێ قه ساسان پووشێان ژه که ڵ پووش ره ختێ امروزدرمسیرم به درختی رسیدم غم زمانه قامت بزرگش را پوشیده بود ------------------------------------------------- سه ردِ که ێکِشان فه ڵه ک به رده بوً(وً:ودونقطه) پا مِح که م ده ێ قه هرِ زه مین که رده بوً دِڵ ده ێ هِشاره ێ رووژِ مه رده بوً تمام هستیش رفته بود/پایش محکم در زمین فرورفته بود/وبااشاره ازروزمردن یار حکایت میکرد ------------------------------------------------------- په ڕسێام له ێ دِره ختِ،به رزِ هونه رمه ن مِن له تو پِرسِم ، تاریخِ ساڵ چه ن؟ ازدرخت بلندهنرمندپرسیدم؟ازتومیپرسم ازگذرزمان وتاریخ گذشته؟ ----------------------------------------------------- ۆِت: هه فتا هِزار ساڵ نِماێگاۆ حِساۆ جاێ نِماۆ له فه رشِ کِناچه ێ کِتاۆ گفت:هفتادهزارسال چیزی نیست/کتابهای بزرگ گنجایشش راندارند -------------------------------------------------- هه فتا هِزار ساڵ نِمه چوو ژه ۆه ر توو نازِ ته ێۆه ت مه ره نجوو خاته ر هفتادهزارسال قابل چشم پوشی نیست/اگربگویم آزرده خاطرخواهی شد --------------------------------------------------- دو ڵ دوڵِ ئه لی بێ ناڵِم دیمه تیرێ ده سه رکه شِ شه نقاڵِم دیمه دُل دُل علی را هنگامیکه بدون نال بوده دیدم/درآن هنگام من به اندازه تیر کمانی بودم. ------------------------------------------------ مه نیشتاۆ شاخه م مه ێگه لان گه ل دا هه ر گه لێ ۆه ر کِرد،ۆه سێسه د په ل دا برشاخه هایم انبوه پرندگان مینشستند/هردسته ای برسیصد شاخه ام مینشست. -------------------------------------------------- مه نیشتاۆ شاخه م ته ێرێ ژه ته ێران گا سه ێرِ شاخه،گا ته مه ناێ چووڵ،گاجا ۆ ه ۆ تیرماچِ په رِ باڵ مه شوور بر شاخه ام پرنده ای ازپرندگان مینشست/گاهی به شاخه ام مینگریست،گاه تمنای فداشدن و وصال,گاه ------------------------------------------ سه ردی، سه حه ران تووقی سا'نگه م بوً هه ف فه رسه خ به رزی بِڵه نی پا'نگه م بوً سایه ام همچون سردی سحران خنک /وهفت فرسخ بلندای من بود -------------------------------------------------- یه تیرِ کێه ێه ێ ده روًنِته؟ کام حاکِم شه ریکِ ده ێنِ خوًنِته؟ ازش پرسیدند...این تیرکیست دراین درونت؟این اثر مال چه زمانی است؟ ------------------------------------------------- یه شوونِ کێه چوً شوونِ قوڵه'نگِ فه رهاێ ئِنزاره؟ سووماێ خۆه ا ژه ێ ژه ێ روً،ژاۆ روً دیاره؟ این اثر یادگار چه کسی است که یادآور اثرکولنگ فرهاداست؟و پرتو خورشید ازهردوسویش معلوم است؟ ----------------------------------------------- ۆت:په ریت بووۆاچووم مِ داره ێ له'نگِم ژه رووم وو ئه جه م مِ نامه ێ جه'نگِم گفت:برایت خواهم گفت من درخت ازکارافتاده ای هستم؟یادگار و نظاره گر جنگهای روم و عجم بوده ام ------------------------------------------------------
...........................................................ادامه دارد مارو از نظراتتون محروم نکنید 7 / 5 / 1391برچسب:رستم و شغال,کشته شدن رستم,شاهنامه کردی,شعر های قدیمی,شاهنامه خانی, :: 11:37 :: نويسنده : سه یفووری
کردی ملکشاهی؟
گویش کردی ایلام یکی از گویش های زبان کردی است و به عنوان گونه ای از گویش کردی جنوبی در کنار گونه های کلهری،سنجابی و لکی قرار دارد.این گویش را«فیلی» نیز می نامند و گویشوران آن عمدتاً در استان ایلام و نیز مناطق کردنشین جنوب شرقی عراق ساکن هستند. ظاهر سارایی گویش های کردی را بر حسب موقعیت جغرافیایی به شرح زیر تقسیم کرده است
که شامل گویش کرمانجی و فروع آن است.این گویش در مناطق کرد نشین ترکیه،سوریه،بخش های از کردستان عراق،آذربایجان ایران و شمال خراسان،مناطقی از جمهوری های شمالی مانند:ارمنستان،آذربایجان،گرجستان و ترکمنستان رایج است. کردی شمالی که شامل گویش سورانی و شعبات آن است و در کردستان عراق و ایران و بخش هایی از استان کرمانشاه و آذربایجان غربی بدان تکلم می شود. کردی مرکزی که شامل گویش هورامی است و گویشورانش در اورامانات ایران و عراق پراکنده اند. کردی جنوبی که شامل کلهری،ایلامی و لکی است. گونه های کردی جنوبی کردی ایلامی گویش عمده مردم استان ایلام از جمله طوایف عمده و قدیمی آن است که با اندک اختلافاتی در شهرهای ملکشاهی ،ایلام،مهران،سرابله،بدره،بخش های عمده ای از نواحی جنوبی استان مانند دهلران،دره شهر،آبدانان و مناطقی از کشور عراق نظیر مندلی و خانقین بدان تکلم می شود. کردی کلهری که در کرمانشاه و مناطقی از استان ایلام،از جمله شهرستانهای ایوان و شیروان چرداول و بخش چوار رایج است و با گویش کردی ایلامی اندکی تفاوت دارد لکی این گویش در سطح نسبتاً گسترده ای در استان های لرستان،کرمانشاه،همدان و بخشهای از ایلام گویشوران بسیاری دارد.این گویش اغلب به اشتباه لری یا شعبه ای از آن قلمداد شده است. نظام آوایی،واژگان و نحو و نیز سنتهای فرهنگی و بسیاری از ویژگی های دیگر نشان می دهد که لکی گویشی اصیل و برجسته از کردی است. جستاری در باب کردی ایلامی کردی ایلامی که گاه آن رافیلی نیز نامیده اند در بیشتر مناطق استان ایلام رایج است. واژه فیلی در بین مردم ایلام معروفیت بسیار ندارد. این را کردهای ساکن عراق به مناسبت سلطه والیان لرستان موسوم به فیلی بر ایلام،رواج داده اند و آن از مقوله مجاز خاص و عام است. (سارایی) گویش فیلی دارای لهجه های گوناگونی است که مهمترین آنها عبارتند از
ملکشاهی در شهرستان های ایلام و مهران.
خزلی در بخش های از شهرستان شیروان چرداول.
آبدانانی در شهرستان های آبدانان،دهلران و دره شهر.
ایلامی در شهرستانهای ایلام،مهران،شیروان چرداول.
بدره ای در بخش بدره از شهرستان دره شهر.
زبانهای ایرانی گروه ″ ایران غرب ″
درباره زبان كردی و منابع تارییخی آن غالب مستشرقین زبان ″ مید″ ی را ریشه زبان كردی و از شاخه های آن به شمار می آورند . مینورسكی و مار با آنكه از دو راه متفاوت رفته اند اما به نتایج كاملا مشابهی رسیده اند ، از دید هر دو محقق سهم مدی ها ( مادها ) در تكوین نژادی كردها مسلم به نظر می رسد . مینورسكی بر این عقیده است كه تمام لهجه های بازمانده در زبان كردی از زبان پایه قدیم و نیرومندی نشات كرده اند و آن زبان مادی است . بعضی از دانشمندان را عقیده چنان است كه گاته ی زرتشت به زبان ″ مادی ″ است و نیز برخی برآنند كه زبان كردی كه یكی از شاخه های زبان ایرانی است از باقی مانده های زبان ماد است . طبری و ابن خردادبه و اصطخری به تفصیل از كردها نامبرده اند ″ كردو ″ به فتح كاف و زیادتی واو به زبان آشوری به معنای مقاتل و شجاع آمده است و در یكی از كتیبه های سرجون ملك آشور كه به خط میخی آشوری است لغت ″ كردو ″ یا ″ كاردو ″ به همین معنی استعمال شده است و بعید نیست لغت ″ گرد ″ به معنی شجاع نیز از همین اصل باشد . دانشمند بزرگ آذربایجان احمد كسروی در مقاله ی كردها و لر ها را از یك تبارند می نویسد : ″ همه ی طایفه هایی كه در كوهستان های غربی ایران از حدود آسیای صغیر تا خاك فارس نشیمن داشته به نام های گوناگون كرد و لر و بختیاری و بهمئی و دیگر نام های خوانده می شوند در آغاز اسلام همگی این طایفه ها جز نام كرد نداشتند و تا آنجا كه دانسته ایم نام ″ لر ″ نخستین بار در كتاب های اصطخری و مسعودی دیده می شود مسعودی ″ اللریه ″ را گروهی از كردان شمرده و اصطخری هم از ″ بلاد اللور ″ سخن می راند . ″
پرفسور سایس می گوید : مادها عشایر كرد بوده و در شرق ( غرب ایران امروز ) سكونت داشته اند و ولایات آنها تا جنوب بحر خزر ادامه داشته و زبان آنها آریایی و از نژاد خالص آریایی هستند . سیسیل . جی . ادموندز می گوید : به گمان من بنابر جهات و موجبات جغرافیایی و زبان شناسی می توان گفت كردهای امروز نمایندگان مادها و سومین سلطنت بزرگ شرق هستند .
دار مستتر می گوید : اوستای زرتشت به زبان مادی نگاشته شده است . مینورسكی می گوید : هر تحقیقی در مورد كرد و زبان كردی باید مبتنی بر ماد و زبان مادی باشد . برخی مورخان و زبان شناسان كرد از جمله پرفسور محمد امین زكی بیگ ، توفیق وهبی ، دكتر محمد امین اورامانی با مقایسه واژگان اوستای زرتشت و زبان كردی امروز مدعی هستند كه زبان كردی در مقایسه با زبان فارسی به اوستای زرتشت نزدیك تر است . زرتشت در سال ( 660 ق . م ) در ارومیه 1 امروزی به دنیا آمده و در همان جا نیز بزرگ شده است . دكتر بهزاد خوشحالی می گوید : زبان كردی از زبان های غنی و زنده ی جهان بوده از لحاظ آهنگ و سبك و صوت تنها یك رقیب در كنار خود می بیند وآن زبان فرانسوی است .
با مقدمه ای بر تعریف زبان و ریشه زبان كردی كه در بالا ذكرشد به سراغ لهجه های زبان كردی می رویم و ابتدا به این سوال پاسخ می دهیم كه عوامل به وجود آورنده لهجه ها در زبان كردی چه چیزهایی هستند ؟ یكی از عوامل مهمی كه سهم عمده ای در بوجود آمدن لهجه های گوناگون زبان كردی داشته است عامل جغرافیایی است ، شاهد زنده بر مدعای ما نوع و كیفیت تاثیر زبان های تركی ، عربی و فارسی بر مناطق مختلف كردنشین است به گونه ای كه میزان تاثیر این زبان ها در مناطق مختلف كردستان یكسان نیست . تجزیه ی كردستان در قرن هفدهم و متعاقب آن در قرن بیستم می تواند یكی دیگر از عوامل بوجود آوردنده ی لهجه های كردی باشد . وقتی یك كرد كرمانج حرف می زند شما متوجه می شوید كه زبانش تحت تاثیر زبان تركی قرار گرفته است اما وقتی یك كلهر حرف می زند شما متوجه می شوید كه لغات فارسی در زبانش بكار می برد و زبان او تحت تاثیر زبان فارسی قرار گرفته است . حال به بررسی گویش های زبان كردی می پردازم از آنجا كه زبان شناسان ، شرق شناسان و مورخان غیر كرد و بسیاری از دانشمندان و زبان شناسان كرد به تقسیم بندی های گوناگونی از زبان كردی و گویش های آن پرداخته اند و تقریبا تقسیم بندی مشابهی را عنوان كرده اند به تعدادی از این نمونه ها اشاره خواهم كرد و در پایان به تقسیم بندی خویش از زبان كردی می پردازم ،امید آن دارم كه مورد قبول خوانندگان و زبان پژوهان گرانسنگ قرار گیرد.
مینورسكی زبان كردی را به لهجه های مختلف تقسیم بندی می كند : 2- زبان جنوب شامل : كرمانشاه – سنندج و 2 -زبان شرق شامل : سلیمانیه – مهاباد 3- زبان غربی كه شامل منطقه خاصی نیست و در سراسر كردستان متداول است ایرادی كه به تقسیم بندی مینورسكی وارد است این است كه او لهجه ها را فقط بر اساس موقعیت جغرافیایی تقسیم بندی نموده است . امیر شرف خان بدلیسی به استناد به دستور زبان ، زبان كردی را به چهار دسته تقسیم بندی كرده است : 1- كرمانجی 2- سورانی 3- كلهری 4- لری
توفیق وهبی ، زبان كردی را مركب از لهجه های زیر می داند : 1- كرمانجی الف : كرمانجی شمال از شاخه های زیر بوجود آمده است . بادینانی – بوتانی – آشتیانی – حكاری و بایزیدی ب : كرمانجی جنوب از شاخه های زیر بوجود آمده است . مكری – مهابادی – سورانی – اربیلی – سلیمانیه – كركوكی – سنندجی و اردلانی
2- لری شامل : بختیاری – لكی – فیلی – كلهری و ممسنی
3- گوران شامل : باجلانی – كاكه یی – زنگنه و هورامانی
4- زازایی ایرادی كه به تقسیم بندی توفیق وهبی وارد است این است كه در دسته بندی لهجه كرمانجی جنوب ″ مكری و مهابادی ″ و ″ سلیمانیه و كركوك ″ و ″ سنندجی و اردلانی ″ به هم آمیخته تفاوتی چندان در میان آنها دیده نمی شود .
پرفسور محمد امین زكی بیگ می گوید : لهجه های زبان كردی چند دسته اند بزرگترین آنها لهجه كرمانجی است ، به استناد به كتاب شرفنامه ملت كرد را چهار دسته می داند . كرمانج – كلهر – گوران – لر . استاد خال زبان كردی را به چهار دسته تقسیم می كند:
1- زازا 2- كرمانجی راست شامل : سورانی – بابانی –مكریانی – اردلانی – كلهری – گورانی 3- كرمانجی چپ شامل : شمالی – بوتانی – بادینانی – حكاری – بایزیدی – شمدینانی 4- لری شامل : بختیاری – لكی – فیلی ایرادی كه به این تقسیم بندی وارد است این است كه گورانی و كلهری خود گویش های مستقل هستند و در زیر شاخه كرمانجی راست نمی گنجد . در پایان تقسیم بندی های زبان كردی باید گفت كه غالب زبان شناسان بر وجود چهار لهجه اصلی زبان كردی اتفاق نظر دارند .
بررسی فونتیك ( Phonetic ) ، گرامر و كلمات كردی مبنای علمی برای تقسیم بندی گویش های كردی است بر همین اساس و با كمك از نظریات و تحقیق پژوهشگران ، زبان شناسان ، مستشرقین و مورخان كه در بالا ذكر تعدادی از آنها آمده است زبان كردی را بر چهار گویش عمده و اصلی تقسیم بندی می نمایم و به جزئیات هر گویش خواهم پرداخت .
1- گویش كرمانجی شمال شامل گونه های بادینانی – بوتانی – آشتیانی – قوچانی – حكاری –بایزیدی – شمدینانی – جزیره ای
حوزه ی جغرافیایی گویش كرمانجی شمال در مناطق كرد نشین : دیار بكر – جزیره – ارزروم – هركی – شكاك- بایزید – حكاری – ماردین – وان – بتلیس – آگری – شمدینان – دهوك – زاخو – عمادیه –سنجار – عقره – عفرینی – ارومیه – سلماس – ماكو –نقده – برادوست – ترگور – مرگور- كردهای قوچان در شمال خراسان ایران – جلالی – دومبلی – كردهای ارمنستان – حسكه – قامیشلی – حلب – مناطق كردنشین آناتولی –ایروان – باروكلی در كوههای آرارات – تور عابدین – موش - دوگو – ارزنجان – خرپوت – موصل – آمیدی – كوههای شنگار – سیواس – ملاطیه – اورفا – سلماس – كردهای (بجنورد – شیروان – درگز – كلات – گیلان – مازندران – نور – كلاردشت ) كردهای چاوان . گویش كرمانجی شمال بیش از 22 میلیون گویشور كردی دارد كه بیشترین درصد گویشوران كرد را رغم می زند و حدود 49% از جمعیت ملت كرد به این گویش تكلم می كنند .
2- گویش كرمانجی جنوب شامل گونه های سورانی – مكریانی – اردلانی – بابانی – جافی حوزه جغرافیایی گویش كرمانجی جنوب در مناطق كردنشین : مهاباد – بوكان – سردشت – بانه – پیرانشهر – نقده – اشنویه – سلیمانیه – كركوك – اربیل ( هه ولیر ) – موصل – رواندز – چمچمال – شقلاوه – كویه – قلعه دیزه – مریوان – سقز – تكاب – سنندج – دیواندره – لیلاخ – روانسر – گروس – شوانی – سول ئاوا – جوانرود – ثلاث باباجانی – دوكان – كفری – كلار گویش كرمانجی جنوب بیش از 10 میلیون گویشور كردی دارد و حدود 22% جمعیت ملت كرد به این گویش تكلم می كنند .
3- گویش كلهری –شامل گونه های – لری – لكی – فیلی – بختیاری حوزه جغرافیایی گویش كلهری – لری در مناطق كردنشین : كرمانشاه – اسلام آباد – ایوان – صحنه – كنگاور – كردهای همدان – قصرشیرین – گیلان – سومار – شیروان چرداول – هلیلان – زردلان – لومار – موسیان – ایلام – دهلران – آبدانان – سنقر كلیائی – قروه – بیجار – مهران – خانقین – مندلی – بیره ی – بدره – خرم آباد – كوهدشت – چوار – اركوازی – زرنه – كارزان – سرپل ذهاب – ممسنی – كرند – هرسین - تویسركان – اسد آباد – بیستون – سنجابی – دالاهو – پشت كوه و پیش كوه – میش خاص – هفت چشمه – دره شهر – پهله زرین آباد – مورموری – سراوبازان – ماهیدشت – كامیاران – خوران – چمچمال صحنه – چهارمحال بختیاری ( شهركرد ) – زرباتیه – خسروی – اركواز ملكشاهی – ریژاو – دزفول – الشتر – دینور – بروجرد – الیگودرز – هفت گلی – سوسنگرد – پلدختر – نیریز – كوت – كوه گلویی – تعدادی از كردهای دشت شهرزور كه از اهالی ایوان – گیلان – ملكشاهی و خزل می باشند – ایل ملكشاهی – ایل كلهر – ایل سنجابی – ایل خزل – ایل اركوازی – ایل شوهان گویش كلهری - لری بیش از 10 میلیون گویشور كرد دارد كه حدود 22% جمعیت ملت كرد به این گویش تكلم می كنند .
4- گویش گورانی – زازایی شامل گونه های اورامانی – زازایی - گورانی
حوزه جغرافیایی گویش گورانی – زازایی در مناطق كردنشین : پاوه – نوسود – ژاورود – اورامان لهون – نودشه – حلبچه – بیاره – تویله – زنگنه – كا كه ای – روژبیانی – دزلی – پیر شالیار – رزاو – نگل – میانه – بخش هایی از ( درسیم – خارپوت – معدن – ارزنجان – دیار بكر – اورفا – بتلیس)
1 / 5 / 1391برچسب:زبان کردی,کردی ایلام,کردی فیلی,شاخه های زبان کردی,, :: 16:40 :: نويسنده : سه یفووری
وه ره يارم ، وه ره ئه ی تازه يارم! وه ره ئه ستيُره که ی شه وگاری تارم! وه ره ئه ی شاپه رِی بالَي خه يالَم! وه ره ئه ی شه وچرای رِووناکی مالَم! وه ره خاسه که وی رِام و که ويی من! وه ره ئيلهامه که ی نيوه شه وی من! وه ره ئوُخژني سينه ی پرِ گرِی من! وه ره پيروُزه که ی به رزه فرِی من! وه ره ئاوه نگي سه رپه لکی گولَی سوور! وه ره ئاورينگی گه رم و مه شخه لَی نوور! وه ره ئه ی رِيُژنه بارانی به هاری! وه ره شيُعری ته رِی پرِ ورده کاری! وه ره ئه ی نه ونه مامی باخی ژينم! وه ره ئه ی شاگولَی ميُرگی ئه وينم! وه ره کاروانکوژه ی کاتی به يانيم! وه ره بيره وه ری و ئاواتی جوانيم! وه ره ئه ی بوت هه تاکو بتپه رستم! وه ره مه مکوُلَه که ت بگرم له مستم! وه ره ئه ی (خه ج)، وه ره ئه ی (خاتووزين)م! وه ره با به ژن و بالَاکه ت ببينم! وه ره با دامريُ ئاوات و تاسه م! وه ره با بسکه که ت لادا هه ناسه م! وه ره با هه لَمژم ئه م ليُوه گه رمه! وه ره با هه لَگوشم ئه م رِانه نه رمه! وه ره جوانيُ ، وه ره نازت بکيُشم! وه ره وه ک ده سته گولَ داتنيُم له پيَشم! وه ره با به س بکه م ئه و باوه باوه! وه ره با بيَن بکه م ئه و بسکه خاوه! وه ره با ده س له بالَا که ت وه ريَنم! وه ره کولَمه م له کولمه ی توَ خشيُنم! وه ره سوور به له سه ر واده و به لَيَنی! وه ره کورد به و مه که په يمان شکيُنی! وه ره گيانم فيدای چاوی رِه شی توُ! وه ره با هه ست بکه م گه رمی له شی توُ! وه ره ماچم ده يه ماچی خودايي! که بيُزارم له ماچي سينه مايِی! هیمن
1 / 5 / 1391برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : سه یفووری
--------------------------------------------------------------
كه مردم شين و گريانت به من چي؟
كه گوڵ چوو، ئاوي بارانت به من چي؟
له سه ر ته رمي مني عاشق به قوربان
ئيتر زولفي په رێشانت به من چي؟ له هۆده ي ماته م و غه مدا كه سووتاوم سه فايي باغ و هه يوانت به من چي؟ كه هێلانه ي شه هێني دڵ خرا بوو قهدي سه روي گوڵستانت به من چي؟ به پاييز پووشي ويشكي ته ن كه فه وتا به هاري لێوي خه ندانت به من چي؟ كه مانگي به ختي من رووي نا له كه سري تريشكه ي رۆژي كوڵمانت به من چي؟ به كاسي غه م دڵم شێواو و كاسه شه ڕابي سافي فينجانت به من چي؟ كه تووشي له شكري ده رد و خه فه ت بووم ده وايي ده رد و ده رمانت به من چي؟ كه په يدا بوو شه وي تاريكي دووريت ده سي مووسايي عيمڕانت به من چي؟ له شم گه ر كه وته مه يداني نه بووني له وه دا باسي لوقمانت به من چي؟ كه بڕوا نووري بينايي له چاوم جواني ره نگي باغانت به من چي؟ له نێو چاڵي غه مي تۆد ا كه گيرام جواني ده شت و كێوانت به من چي؟ «فيدايي» گه ر نه ما ، بۆ ته عزيه ي ئه وده م و لێوي غه زه لخوانت به من چي؟ ---------------------------------------------------- برگرفته از وبلاگ خوشه ویستی تو ------------------------------------------------------------------------------------------------------- په ژاره ێ دووریت به دڵ ئه کیشم ------------له سه ر خێاڵت فرمێسک ئه رێژم قه د خێال نه که ی توو له یاد بکه م ----------------مه گه ر ئه ۆ ڕوژه ی کوچ به خاک بکه م
هوره از آواهای به یادگار مانده ایران باستان است که اکنون در استانهای کرد نشین جنوبی از قبیل ایلام ،کرمانشاه و لکستان رواج دارد.در ایل ملکشاهی نیز هوره همانند سایر میراث گذشتگان به خوبی حفظ شده که از بزرگترین اساتید هوره این منطقه که در زمان حیاتش کسی را یارای برابری با وی نبود مرحوم نور علی بازیار از طایفه باولگ است
هوره نجواي عاشقانه کردها کلمه هوره و نامگذاری آن قدمتی حدوداً 7000 ساله دارد و به دوران پیامبری حضرت زردتشت می رسد در ”گات های یسنا“ که بخش مهمی از اوستا کتاب مقدس زرتشتیان می باشد بصورت منظوم نگاشته شده و لذا در آن زمان، مردم برای خواندن آن و نیایش اهورا مزدا آوازی را سر داده که آنرا هوره نامیده اند، هوره ندای حق طلبی بوده و کرداری نیک، پنداری نیک و گفتاری نیک را آواز کرده است. برگرفته از سایتwww.parsianforum.com/ 1 / 5 / 1391برچسب:هوره,تاریخچه هوره,آواهای کرد,نیایش زرتشت,هوره در ملکشاهی, :: 12:38 :: نويسنده : سه یفووری
مم زین 5 لذا آنان خود را آماده کردند و به شکار رفتند و سرگرم صيد و شکار شدند. پس از مدتى بکر خود را به اميرزيندين رسانيد و گفت: 'اى امير، اگر اشتباه نکنم، همين الان خاتو زين و شاهزاده مم با همديگر مشغول راز و نياز مىباشند' . امير گفت: 'همچون چيزى امکان ندارد!' بکر گفت: 'باور کن اينطور است' . مارو از نظراتتون محروم نکنید برگرفته از سایتvista.ir مم و زین4
برگرفته از سایتvista.ir مم و زین3
مارو از نظراتتون محروم نکنید برگرفته از سایتvista.ir مم و زین 2
مارو از نظراتتون محروم نکنید برگرفته از سایتvista.ir مم وزین1 – مم و زین، شاهنامه ادبیات کردیمم و زین، رمان عاشقانه احمد خانی، داستانی همچون “شیرین و فرهاد” و یا “لیلی و مجنون” است که در قرن هفدهم نوشته شده است. مم و زین بر اساس داستانی واقعی که حدود دو سده قبل از احمد خانی در کردستان ترکیه اتفاق افتاده، خلق شده است. دنگ بیژان آن داستان را در قالب ابیات آهنگین خواندند و سینه به سینه به دوران خانی رساندند. اما احمدخانی با چیرگی تمام سرنوشت آن دو دلداده را در رمانی ارزشمند ماندگار کرد. مم و زین خانی شاهکاری در ادبیات کردی است و بسیاری آن را شاهنامه کردی می دانند. منظومه مم و زین به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است و ملتهای بسیاری این اثر ارزشمند را ستوده اند. شرق شناسان و ادیبان نامداری آن را به آلمانی و روسی و فرانسوی ترجمه کرده اند و بر آن نقدهای فراوانی نوشته اند. مارگارت رودینکو که آنرا درسال ۱۹۶۲ به روسی ترجمه کرده است، معتقد است مم و زین بزرگترین شاهکار ادبی دنیاست. او “مم و زین احمد خانی” را هم سنگ “شاهنامه فردوسی” و “ایلیاد و اودیسه هومر” می داند. مم و زین به کردی کرمانجی است اما استاد هژار مهابادی آنرا به کردی سورانی ترجمه کرده است.
مارو از نظراتتون محروم نکنید برگرفته از سایت vista.ir
این پیکره نشان گر ارزشمند ترین ،دیر پا ترین و تفصیلی ترین کتابی است که پیرامون کردها و کردستان نگاشته شده است.نویسنده این اثر دیر پا و ارزنده ،شرف خان ابن شمس الدین بدلیسی است و در سال 1597 میلادی ،1005 هجری به زبان ادبی-تاریخی آن روزگاران ،فارسی به نگارش در آمده است.ارجمندی شرفنامه و سترگی کوشش بدلیسی از ان روی است که پیش از او هیچ کتاب جامعی پیرامون تاریخ کردها نوشته نشده بود.چنانکه در زمان ساسانیان و اوایل اسلام چادرنشینان کوهستانهای فارس را کرد میخواندند. اگر تاریخ اقوام کرد در پیش از اسلام تاریک و مبهم است، تاریخ آنان در پس از اسلام در پرتو تألیفات مورخان ، تا اندازهای روشنتر است، اما در این دوره هم، چون از کرد بهطور فرعی و ثانوی- ضمن اخبار ممالک اسلامی- سخن به میان آمده، درباره تاریخ این قوم بهطور اساسی و مستمر مطلب کاملی نوشته نشده و بایستی گفت تنها در دوره صفوی نخستین کتاب مهم درباره قوم کرد به زبان فارسی تدوین شده که همان شرفنامه بدلیسی است. شرفنامه بدلیسی به صورت خطی در بسیاری از کتابخانه های معتبر ایران و هند و عثمانی بود.به دلیل نیاز پیرامون آگاهی از تاریخ کردان ،در سالهای میانی سده نوزدهم میلادی مورد توجه مورخان و خاور شناسان برجسته اروپایی قرار گرفت و سرانجام به کوشش ولادیمیر ولیامینوف زرنوف ،عضو آکادمی فرهنگستان علوم روسیه - سن پترزبورگ ،در سال 1860 در نسخه های کم شمار برای نخستین بار به چاپ رسید...ولادیمیر زرنوف در مقدمه ای که برای این کتاب نگاشته چنین می گوید...این کتاب معتبر ترین ،مهم ترین و قابل ملاحظه ترین بخش تاریخ کرد است و از این بابت منبعی است که ارزش و اهمیت ان در وصف نمی گنجد.شهرت و ماندگاری نام بدلیسی ، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیشتر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم نوشته است (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص 5، 9). این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است . تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر به طور قاطع دشوار است ، زیرا گرچه 1005 آخرین تاریخ مذکور در کتاب است (همان ، ص 584)، به نسخه ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم 1007 پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است ( شرفنامه ، چاپ قاهره ، مقدمة ولیامینوف زرنوف ، ص 16) که معلوم نیست نسخة اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن ، اما همین امر به اعتبار متن موجود می افزاید.
منبع : وبلاگ کرد و کردستان قه ڵه م زه ن داستان های کردی (تقدیر نویس) به عقیده قدیمی ها تقدیر هرکس نوشته شده و واسه ی اون یک سری داستان هایی از زمان راستان روایت میکنند یکی از اون داستانها داستان حه سه ن ته یِره یا دِز(حسن عیار)است که راجب تقدیر در ازدواج است داستان از اونجایی شروع میشه که حسن عیارکه از عیارهای بسیار مشور بلادبوده است شبی در مسیر دزدی اش به سیاه چادری میرسد.....صدای زنان زیادی از داخل به گوش میرسد....گویا خبری است؟ بعد از مدتی صدای گریه ی دختر بچه ای که زیبایی اش وصف ناشدنی است در سکوت شب میپیچد ..... نیمه شب فرا رسیده، زنان از سیاه چادر بیرون آمده و مادر را با دختر بچه اش تنها میگذارند. تقدیر چه چیزی را برای دختر بچه رقم زده است......!؟ در تمام این مدت حسن در زیر شه له مه(قسمت کناری سیاه چادر)خود را قایم کرده است و آمدوشد زنان به داخل سیاه چادر را نظاره گر است. پاسی از شب گذشته،همگان به خواب فرو رفته اند ولی حسن بیدار ودخترک را نظاره گر است که ناگهان قه ڵه م زه ن در جلوی سیاه چادر ظاهر میشود او به بالای سر دخترک رفته و چیزی را بر پیشانی دخترک مینویسد...حسن که تماما قَلَم زَن را زیر نظر دارد چندی نگذشته پیش قلم زن رفته و از آینده ی دخترک میپرسد،مطلبی را میگوید که حسن را مات ومبهوت میکند....!!!!!!! تقدیر میخواهد حسن عیارو دخترک را به هم برساند.... حسن عزم بر تغییر سرنوشت دارد میخواهد این حادثه را دگرگون کند دخترک را برداشته و در جایی به دور از چادرنشینان و در نزدیکی یک کوه،در حالی که شکم دخترک را با خنجر پاره کرده رها میکند..... مدتها میگذرد گذر حسن به یک آبادی می افتد،شب را مهمان پیرزنی مهربان میشود.پیرزن آوازه ی حسن عیار را شنیده،اهل خانه به خود افتخار میکنند که عیاری بر منزلشان مهمان شده،دخترکی جوان در دیدگان عیار معلوم است،آری آن دختر پیرزن است دختری زیباوبلند قامت... آنچه را که کسی فکرش را هم نمیکردزمانی اتفاق بیفتد اکنون در حال تحقق بود حسن عاشق دختر پیرزن شده بود.... فردای آن روز حسن،دخترک را از پیرزن خواستگاری میکند پیرزن به خود میبالد که مردی عیارقراراست داماد اوشود نظر دخترک را نیز میپرسد.... جواب دخترک آری ست. روستا خود را برای مراسمی بزرگ آماده میکند عروسی حسن عیار و دخترپیرزن....شب عروسی هنگامی که حسن پیش همسرش میرود نشانی از یک زخم کهنه بر روی شکمش میبیند....موضوع را از همسر پرسیده ولی او بی اطلاع.... .......باید از پیرزن پرسید... فردای آن روز حسن پیش پیرزن رفته و ماجرا را جویا میشود.... چه اتفاقی افتاده است...که زخمی اینچنین برشکم دخترک خودآرایی میکند؟ .....پیرزن از زمانهای گذشته برای حسن میگوید زمانیکه گاوها را برای چرا به دامنه کوه برده بود.....میگوید روزی مثل همیشه گله را برای چرا به دامنه ی کوه بردم...غروب که برگشتم شیر گاوها را دوشیده ولی یکی از پستان یکی از گاوها شیر نداشت ..چه شده بود؟این حادثه چندین روز متوالی تکرار شد تا اینکه یک روز مصصمم شدم که علت را بیابم.... گاوی که چند روزی بود شیرش کم شده بود را دیدم که از سایر گاوها فاصله گرفته و به میان سنگهای آن ورتر میرود حس کنجکاوی مرا تا نزدیک گاو کشاند دیدم قنداقه ای از زمین بلند شد و مقابل پستان گاو ایستاد و مدتی بعد بین سنگها ناپدید شد نزدیکتر رفتم تا معما را حل کنم تیرۆه ن(قنداقه)ی دیدم، دختری زیبا که شکمش با خنجر پاره شده در میان آن بود دختر را به خانه آورده و معالجه کردم.... ...... اکنون آن دخترک همسر توست..... پایان مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان
آلامتو کردمردانی را در دل خود جای داده است که همواره در طول زمان به منزله دروازه ای ناگشودنی درمقابل دشمنان قد علم کرده اند... سرزمینی دردل کوههای سر به فلک کشیده کبیرکوه,همنشینان 'ۆه ڕ زه ڕین'(سینه طلایی) بامردمانی از جنس نور برای دوستان واز جنس پولاد برای دشمنان... ایران به خود میبالد که از روزی که کیومرث بر این سرزمین حکم راند همنشین مردمان سلحشور,باصلابت,هنرمندو...ایل ملکشاهیست. کردمردانی از سرزمین طلوع خورشید که همچون آفتاب سایه ی خودرا بر این سرزمین گسترانده اند هجوم ناجوانمردانه اهریمنان نه تنها آنانرا از هویت کرد وایرانی بودنشان غافل نساخته,بلکه ایمان آنانرا به مقدس بودن هدفشان استوارتر ساخته آری... چنین باید بود... برایتان از ناگفته ها میگویم... اینجا سرزمین سرداران نادرشاه است... آری نادر شاه... سرزمین احمد خان بُربُروو جد بزرگ طایفه خلف باۆڵه ک کاوه در این سرزمین متولد شد,آری کاوه که اگر نبود خیانت چندی از سران ایلات بینی ضحاک زمان را به خاک میمالید اینجاولات(سرزمین) شاه احمد یاری ست.... در مورد ایل پرفسور مینورسکی(الكورد في دائرة المعارف الاسلامية - ص84) می نویسد: قریب به هزار خانوار ملکشاهی به ایران خدمت کرده اند و اراضی فراوانی را در قلمرو حاکمیت خود داشته اند و توانسته اند در برابر حملات و یورشهای هولاکو، تیمور و قرایوسف از این اراضی دفاع کنند....
به راستی که حرف این مردمان را باید از زبان شیرزنانشان شنید زنانیکه لالایی فرزندانشانرا از عاشورا برگرفته اند: که م بژی وو که ڵ بژی
باز هم برایتان میگویم از ناگفته ها...
ایل ملکشاهی از یک نژاد واحد شکل نگرفته است، بلکه آمیخته ای از نژادهای محلی اصیل و کهنی همچون عیلامیان، ساسانیان، خورشیدیان، سوره میری و نژادهای دیگری می باشد. هر گروهی از اینان بزرگی یا امیری مستقل را در این مناطق داشته اند و براساس آداب و سنن آباء واجدادی، مردمان خود را اداره می کرده اند. با گذشت زمان و بدلایلی مختلف، مردمانی از لک، لور، قیطول، باوه با آنها ترکیب شده اند و از زمره این عشیره بحساب آمده اند و بدین گونه عشیره بزرگ و قدرتمندی به نام ملکشاهی شکل گرفته است. (بقیه در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ... 2 / 5 / 1391برچسب:عیلامیان, کرد ملکشاهی,ملکشاهی,جعفر خیتال,ایرج افشار سیستانی,کردفیلی,رزم آرا,قیام ایلام,فتح کرکوک,محمدعلی شاه, :: 23:59 :: نويسنده : سه یفووری
کوڵ ۆِڕ(خلاصه) بخشهایی از صفحات قیام عیلام ،عروسی به سنن کردی،داستان کردی و تاریخچه رقص کردی و رقص در ایل و مم وزین خانی(ورود در سمت چپ صفحه) عروسی برپاشده سازِنه چی(ساززن)با دهل زن،شاد مینوازند کردمردان باحلقه های ئه ڵ په ڕگه (رقص کوردی)شوری وصف ناشدنی به مجلس داده اند،جوانان میخواهند که فه تای بنوازد... زنان شاعر بیت.......میسرایند،زنان و دختران نیز این بیت .....را تکرار میکنند: **ساۆنزه ێ گیانِم،ساۆنزه ێ عه مِرِم،هاۆ بِرا نه مِرێ،مه ێلِتا نه مِرێ** ((ای هستیَم سبزه،ای امید زندگیم،ای برادر زندگانیتان جاوید،دوست داشتنتان جاوید )) ....... شاه محمد و یارانش با کردهای بارزانی که آن زمان تحت فرماندهی احمدبارزانی بودند،رابطه گرم و صمیمانه ای داشته اند......حدود دویست نفر از جوانان و میان سالان ایل ملکشاهی از طریق شهرستان مریوان به نیروهای ملامصطفی پیوستند و تا چندی همگام و همدوش آنها با انجام عملیات های مختلف ایذایی به جنگ و گریز با دولت عراق پرداختند.) شاه محمد بعد از فتح ...به یاران خود که بر گردش حلقه زده بودند گفت: ((( ێه ئێ جامه که خۆه م دیمه س ۆه چه م مِ ژه ره زاخان نیه ێرم ده سِ که م **در این آینه که خود را به چشم میبینم من برای پادشاهی از رضاخان جیزی دست کم ندارم**)))) مم و زین، رمان عاشقانه احمد خانی، داستانی همچون “شیرین و فرهاد” و یا “لیلی و مجنون” است که در قرن هفدهم نوشته شده است....مم و زین خانی شاهکاری در ادبیات کردی است و بسیاری آن را شاهنامه کردی می دانند. مارگارت رودینکو که آنرا درسال ۱۹۶۲ به روسی ترجمه کرده است، معتقد است مم و زین بزرگترین شاهکار ادبی دنیاست. خلاصه داستان
در یکی از جشنهای نوروز دو پسر کرد با لباس مبدل دخترانه در پی یافتن پاسخی برای مشاهدات خود بر می آیند...... روزگار به تاجدین و ستی روی خوش نشان می دهد. آن دو با ارج و قرب بسیار و در مراسمی باشکوه، کام عاشقی را شیرین می کنند.....و این چنین زین، عزیزدردانه امیر تنها می ماند و در انتظار وصال مم. ...زین و مم را وصال که نه، دو دیدار حاصل می شود. دیدار اول در باغ زیبای امیر است و دیدار دوم اما در پس راهروهای تو در توی سیاه چال امیر...... پایان داستان رقم می خورد و چون تمام عاشقانه ها …
قه ڵه م زه ن در جلوی سیاه چادر ظاهر میشود او به بالای سر دخترک رفته و چیزی را بر پیشانی دخترک مینویسد...حسن که تماما قَلَم زَن را زیر نظر دارد....... ......نزدیکتر رفتم تا معما را حل کنم تیرۆه ن(قنداقه)ی دیدم، دختری زیبا که شکمش با خنجر پاره شده در میان آن بود دختر را به خانه آورده و معالجه کردم.... ...... اکنون آن دخترک همسر توست..... واژه ی *ئه ڵ په ڕگه یا ئه ڵ په ڕین* در اصل به معنای حمله کردن وقیام کردن است...... رقص در هزاره پنجم پیش از میلاد نگاره چهار زن در حال رقص دسته بند نشان داده شده است..... ئه ڵ په ڕگه برای پرستش یا بزرگداشت چیزی ارجدار و مقدس، همچون: آتش، بت، شکار، تودهیی از فراوردهها و خرمن گندم درختان پر بار و کهنسال و از اینگونه انجام میگرفته است.......رقص نیایش خورشید از سیلک......گروهی زن یا مرد و زن،حلقهیی از رقص دسته بند تشکیل دادهاند گمان میرود رقص برای نیایش خورشید.... رقص با دستمال از سیلک......تشکیل دهندگان حلقه رقص، پارچه یا دستمال یا چیز دیگری را در میان دستهای خود گرفته و برقص مشغولند..... بجاستبدین گونه که گفته شد در رقصهای دسته بند کردها متداول است......حکیم عمر خیام در نوروز نامه خود مینویسد” فریدون کرد “روزی که ضحاک را اسیر کرد وایران را از شر او نجات داد.....
صفحات چیستان و کنایات بارگذاری نشده اند مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان 2 / 5 / 1391برچسب:, :: 23:58 :: نويسنده : سه یفووری
سوًر(عروسی)کوردی میخوام براتون از یه سنت قدیمی بگم چیزی که امروزه با اومدن فرهنگ غرب و هزینه های کمر شکن همراه با آن به ندرت میبینیم که برگزار بشه، با من بیاین به زمان های یه کمی دورتر تا براتون از اول روایت کنم از سوًر(عروسی)کوردی پسری خاطر خواه دختری شده،به نظر شما چیکار میکنه حوصله کنین تا براتون از عروسی ایلی بگم: توسیاه چادر همه اعضای خونواده دور هم نشستن،درون دل پسر غلغله ای به پا شده،حیران وسردرگم که چه جوری این موضوع رو با سه ر ماڵ(بزرگ خانواده)در میون بزاره یه روز که پدرش بیرون از خونه ست با شرم وحیای خاصی که از عرق پیشونیش معلومه با هزار جور دلهره بالاخره موضوع رو با پدرش در میون میذاره،پدر خوشحال از اینکه پسر به فکر تشکیل خونواده افتاده و ترس از انتخاب پسر...،از پسر راجب اصل ونصب دختر ومعیارای انتخابش میپرسه پسرم که دیگه چندی از مراحل رو پشت سر گذاشته از اصالت و مردانگی خه سوًران(خانواده همسر)برای پدرش میگه ،پدر که از قبل از اصالت و تاریخ طوایف ایل باخبره میبینه که انتخاب پسرش انتخابی درسته،اکنون مرحله بعدی یعنی خۆازمه نی(خاستگاری) یا کوًخای فرارسیده،پدربا برخی از ریش سفیدان طایفه به منزل پدر دختر میرن و از دخترش برای پسرشون خواستگاری رسمی میکنند بعد چند روز اگر جواب مثبت بود خانواده زاما(داماد)با یه انگشتر وروسری به منزل عروس میرن تا دختررو دیاری(نشون) کنن....... ..... مدتی گذشته خانواده زاما طبق رسومات،خه سوًران(خانواده عروس) پسرشون رو به صرف شام دعوت میکنندو متعاقبا پس از چندی خانواده ۆه یۆ(عروس)،خه سوًران دخترشون رو دعوت میکنند. با نزدیک شدن زمان عروسی خانواده داماد یک نوع خِڵات(هدیه)که بش میگن ده ساۆێز(شامل یک گوسفند نر، چند کیسه برنج،چند مَن روغن حیوانی،قند،لباس و..)است رو برای خونواده ۆه یۆ(عروس)میبرند، چندی سپری شده است واز شانس بد زاما زمان برداشت محصول فرارسیده،زاما پای ثابت انجام امور در خانه ۆه یۆ،باید خودی نشون بده،بالاخره بعداز چندین هفته برداشت محصول هم به پایان رسید. کور(پسر)از پدر میخواهد که بساط انجام ده زوًرانی(نامزدی) و عروسی رو مهیا کند،بازهم به همراه ریش سفیدان به حضور پدر عروس میرن و اجازه انجام نامزدی وعروسی رو ازش میگیرن(ده سِ سوًر) و در اونجا به اصطلاح خرج نامزدی تعیین میشه مثل سر بریدن چند گوسفند،چند کیسه گندم آرد شده جهت پخت نان برای مهمونها،قند،چای و... برای عروسی نیز علاوه بر اینها،چند روز قبل عروسی شیرۆ ها(مبلغی که به عنوان احترام به خانواده عروس میدن)را برده و شب قبل عروسی زنان برای خِنیه به نان(حنا بندان)به منزل عروس میرن،خانواده زاما در حال تدارک دیدن ره یۆڵه(اسباب)عروسی اند از قبیل:زیبا ساختن مادیان عروس و داماد،تعیین جایزه برای برندگان مسابقات تیراندازی ،اسب سواری،کڵاٶ رۆانه کی،آوردن سازِنه چی،آوردن مادیان کافی برای مشایعت داماد ،خرید فشنگ و آوردن اسلحه ی کافی و.... خانواده عروس نیز باۆانی(جهیزیه دختر)رو که شامل چندجاجیم،که رکیت(وسیله ای برای سیاه چادر بافی)،چیت و.. رو به منزل یا سیاه چادر داماد می فرستند. روز سوًر فرا رسیده تمام طایفه و سایر اقوام ازطوایف دیگر هر کدام با اسب و اسلحه در مراسم شرکت کرده اند،انبوهی از سواران منتظرند تا با سوار شدن زاما بر مرکب سفید تزئین شده اش به سوی منزل ۆه یۆ حرکت کنند. سواران به حرکت افتادنو تا منزل عروس چیزی نمونده با رسیدن به منزل ۆه یۆ،سواران بر گرد دووۆار(سیاه چادر ) حلقه زده و منتظر بیرون آمدن پدر عروس از دووۆار اند. زاما از اسب پیاده شده و به همراه ریش سفیدان طایفه که در کنار اوایستاده اند جلوی سیاه چادر،منتظر بیرون آمدن پدر عروس اند.سکوت همه جا رو فرا گرفته ونفس در سینه های زاما حبس... پدرعروس با دیدن مهمانها در جلوی سیاه چادر، بیرون آمده و زاما دست او را میبوسد که به اصطلاح به آن ده سِ خه ێر(دست خیر)گویند. پدر داماد نیز یک چفیه بر کمرعروسش میبندد که نشانه ای باشد از احترام وتداوم زندگی.... زاما دست عروس را گرفته و سوار بر مادیان زیبا با وقار و متانت به سمت منزل زاما به حرکت می افتند در مسیر سواران به ئه سب ده ۆانه کی (اسب سواری)در بین سیاه چادر ها و ...میپردازند. تیر اندازها با غرش تفنگ هایشان خبر از پیوند بین دو خانواده را میدهند و شادی خود را از این بزم مبارک اعلام میدارند. سواران به همراه دامادکم کم به منزل زاما نزدیک شده اند و گروه های مختلف خود را برای مسابقات مختلف که تدارک دیده شده آماده میکنند.... عروسی برپاشده سازِنه چی(ساززن)با دهل زن،شاد مینوازند کردمردان باحلقه های ئه ڵ په ڕگه (رقص کوردی)شوری وصف ناشدنی به مجلس داده اند،جوانان از ساززن میخواهند که فه تای بنوازد چرا که این نوع از ئه ڵ په ڕگه با روحیه ی رزمی جوانان مانوس تر است طنین صدای گلوله همراه با ساز ودهل موسیقی عجیبی را ایجاد میکند ، چووپی کیش که گاه دستمال های رنگارنگ و گاه اسلحه بر سر دست خود دارد گروه را هماهنگ میکند اینجا شوری وصف نا شدنی بر پا شده...مراسمی در خور شان ایل..... بعد از رقص و پایکوبی مردان سوارکار خود را برای مسابقه اسب سواری مهیا میکنند،که هم زیبایی دهنده ی مراسم باشد و هم آمادگیی باشد برای روز نبرد. تیر اندازها با تیراندازی به نشانه های از قبل تعیین شده مهارت خود را به نمایش میگذارند..... کمی آن طرف تر داماد،عروس خود را در حالی که در آغوش گرفته از مر کب پایین آورده و برادران داماد گوسفندی را به یمن پاقدوم عروس در جلوی پای آنان ذبح میکنندکه به آن ۆه ر پای گویند،داماد نوک انگشتان پای عروس خود را در خون گذاشته و او را به چیته جا(حجله)میبرد. پدر داماد چفیه ای را که در منزل پدر عروس بر کمر عروسش بسته از کمرش باز میکندو زنان شاعر بیتیهایی از آینده خوش زوجها و در وصف مراسم و....میسرایند،زنان و دختران نیز این بیت را پشت سر هر بیت سروده شده تکرار میکنند: **ساۆنزه،ساۆنزه،ساۆنزه ێ عه مِرِم،هه ێ بِرا نه مِرێ،مه ێلِتا نه مِرێ** ((سبزه،سبزه،ای امید زندگیم،هی برادر زندگانیتان جاوید،دوست داشتنتان جاوید )) غروب فرارسیده وخوراک آماده شده،به هر یک از مهمانها سینی جدایی داده میشود و بعد از صرف شام هر کدام مبلغی را که کمکی باشد برای زوج بر روی سفره میگذارند که به آن سوًرانه گویند. ایل امروز شاهد بزمی خوش با سنتهای کردی بود بزمی که یادگاری ازتمدنهای کهن این دیار است. مهمانها کم کم راهی منزل های خود میشوند و خانواده داماد آنان را مشایعت میکنند. سه روز از سوًر(عروسی)گذشته وقت آن رسیده است که عروس باۆانی(خانه ی پدری یا خانه امید) شود این سنت را باۆه خۆه ن گویند. بعد از گذشت سه روز خانواده داماد به همراه داماد به دنبال عروس میروند آنان مقداری روغن دان(حیوانی)،خرما،گوشت و.. را به همراه خود میبرند بعد از صرف خوراک که دست پخت عروس است،عروس را به همراه خود به خه سوًران می آورند. ***خه سوًره:برای دختر معادل خانه ی داماد است و برای پسرمعادل خانواده دختر ****باۆان:برای دختر خانه پدریش و برای پسر خانه پدری خود است
به امید احیای تمام سنت های دیرینه ی مان مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان ئه ڵ ده س داێِن(مقایسه کردن) سلام به همه دوستداران اقوام کرد،زبان مردم ما تو تقسیم بندی ها کردی جنوبی یا فیلی بش میگن ولی چون طوایف درطول زمان از مکان های مختلف کردستانات به اینجا اومدن با اکثر زبانهای کردی کلمه مشترک داریم.مثل دیل:اسیر*زاروو:بچه(کردی کرمانجی)فکر کنم..کلمه ی بژێای همون بژین تو زبان سورانیه .و خیلی کلمات دیگه .باخوندن نظر مورخان تو چند صفحه اول منظورمو میفهمین
کلمات مشترک با کردی سورانی(1)،کرمانجی(شَکاک2) و هه ۆرامی(3)،لکی(4) ولری(5)
تعجب (لکی ولری)!!! به عقیده بسیاری از زبان شناسان لکی و لری از شاخه های زبان های کردی اند مارو از نظراتتون محروم نکنید 2 / 5 / 1391برچسب:مقایسه واژگان کردی با همدیگر,کردی ملکشاهی,کردی فیلی, :: 23:58 :: نويسنده : سه یفووری
قبل از خواندن حتما قسمت راهنما رسم الخط کردی رو بخونید
**که له مه ێل ۆه گه ره ک ێاێ*
کلمات پرکاربرد
که له مه ێل
این صفحات در حال بارگذاری اند
جیه لِ ماڵ ۆه کوردی
حاجه ت ئوو... ۆه کوردی ظرف وظروف و...
قوته ۆاێل ۆه کوردی مریضی ها
مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان له شِ ۆاڵ ۆه کوردی کوردی ئوو پارسی
سعی کردم تا کلماتی که در حال فراموشی اند رو بیارم ان شاا..که بتونم لغات اصیل وبسیارزیبای کوردی رو که هنوز تو این منطقه مونده(نشان دهنده غنای فرهنگی این ایل است) رو گردآوری ودر آینده نزدیک چاپ کنم .چونکه اینجا مجال آوردن تمام اونها نیست. مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان 2 / 5 / 1391برچسب:, :: 23:58 :: نويسنده : سه یفووری
خۆه راکه ێل(غذاها) اول از همه یه چیزخیلی جالب رو واسه دوستان بگم که وقتی اعراب ایران رو گرفتند بعضی از کلمات زشت روواسه تحقیر نژاد ایرانی وارد گویش ملت ایران کردند از جمله ی اون کلمات همین کلمه ی غذاست که در عربی اگه اشتباه نکنم به باقیمونده علف و...میگن که از دهان شتر هنگام خوردن میریزه پس بیاین امثال این کلمات(نفر واحد شمارش شتر در عربی .*پارس رو معادل زوزه سگ وارد پارسی کردند*)رو از حرف زدنمون حذف کنیم . در این صفحه از وبلاگم میخام اسامی بعضی از غذاهای محلی ملکشاهی و بعضی غذاهی مشترک بین این مردم و قوم پارس رو باتون بگم: 1-گِمِ'نگه: خوراکی بسیار مقوی که از مخلوط کردن پسته وحشی، خرما و روغن حیوانی درست میشود 2-شاتیه:خوراکی بسیار مقوی که از مخلوط کردن خرما ،کشک و روغن حیوانی درست میشود 3-ته رخینه:مخلوطی از گندم خرد شده دوغ پونه و... است(مخصوص زمستان) 4-ده 'نگووڵ:ترکیبی از گندم و کشک است 5-ج'نگر ۆه ز : کباب کردن جگر در حالی که چربی دور دستگاه گوارش را بر گرد جگر میپیچانند در این حالت جگر فقط با حرارت کباب میشود و رنگ خود را از دست نمی دهد 6-زه لِگه(ماشِ برنج): از ترکیب کردن ماش و برنج درست می شود. 7-شِله کی(له په چِز):نوعی نان ساجی نازک ، که بعد از درست شدن با آغشته کردن روغن حیوانی و ریختن عسل بر روی آن تبدیل به خوراکی بسیار مقوی میشود. 8-په پِگ:نوعی نان دیگر که به جای پختن با ساج زیر مِژ(ذغال داغ)میگذارند که همراه با خمیر آن قطعات نازک گوشت ،پیاز و...مخلوط میکنند. اسامی برخی خوراک ها به پارسی و کردی
.
لباس بشراز همان آغاز تشكیل گروههای كوچك اجتماعی به واسطه ی قدرت تفكر و تصمیم گیری عقلانی مسیر زندگی را از شیوه ی زیست حیوانی جدا ساخت وعلیرغم ضعف جسمانی توانست اندك اندك طبیعت پیرامون خویش را مورد شناسایی قرار داده وبا درایت از مواهب آن بنا بر مقتضیات وشرایط زمان ومحیطی بهره گیرد. لذا غارها را سكونتگاه خویش قرار داد و از منابع غذایی جنگلی وحیوانی تغذیه نمود و از پوست حیوانات تن پوش زمستانی ساخت و در سیر حیات انسان از مراحل اولیه تا كنون پوشاك نیز در كوران زندگی و تحت فرهنگ هر جامعه تغییر ها نمود و مُدهای بسیار را پُشت سرگذاشت و در عصر حاضر نیز علیرغم اشاعه فرهنگ و تعامل اجتماعی و فرهنگی جوامع انسانی هنوز هم لباس و پوشاك یكی از مشخصه ها و تمایزات فرهنگی بین گروههای انسانی و اقوام مختلف به شمار می رود . در قلمرو سیاسی فعلی ایلام اگر چه در گستره ی دنیای اطلاعات و اطلاع رسانی سرزمینی بسیاری كوچك می نماید، اما تحت آداب ورسوم ، عرفها و سنت ها هنوز هم پاره ای از عناصر لباس و پوشاك برخی گروهها تمایزات فراوانی را با دیگران در همین قلمرو را نشان می دهد. اگر چه لباس خود بخشی از فرهنگ می باشد ولی بواسطه ی ارتباطات و تعاملات فرهنگی و غیره این ویژگی فرهنگی مردم ایلام به سوی یكنواختی گرایش یافته و تفاوتها به مراتب بسیار كمتر از گذشته می باشد و به شكلی كه لباس مردان با چشم پوشی از مردان عرب زبان جنوب استان در سایر نقاط تفاوتها آنچنان اندك است كه به سختی به چشم میآید.
از منظری دیگر لباس مردم استان ایلام اگر چه آن اهمیت و ارزش فرهنگی و اجتماعی گذشته ی خویش را به مقدار زیادی از دست داده و در سایه انواع و اقسام مُدها و مدلهای وارداتی به سوی یكنواختی گرایش یافته ولی هنوزمی توان به برخی از ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن در بین گروههای قومی ایلامی به خصوص ملکشاهیان اشاره كرد. در گذشته ی نه چندان دور جنس مرغوب ، نو بودن و بیش از هر چیز تزئینات لباس بویژه برای زنان ودختران یكی از شاخص های عمده برای تشخیص فرد از دیگران و قرار دادن وی در طبقه اجتماعی و جایگاه و موقعیت او در جامعه بود وبا این ویژگیها به راحتی می توانست حداقلی از موقعیت اقتصادی واجتماعی افراد جامعه خودشان را باز شناخت. ولی با بهبود سطح زندگی مردم لباس معمولاً تا حدود بسیار زیادی این ویژگی خود را از دست داده است و تنها در موارد محدود تری می تواندچنین نقش و كاركردی را بازی كند . به عنوان مثال پوشیدن کت و شلورا نشانه ی متشخص بودن ویا حداقل داشتن شغل مناسب است و بستن چفیه زرد زنگ به دور سر بوسیله ی مردان نشانه ی به حج رفتن آنان می باشد و علاوه بر اینها هنوز هم نو بودن و استفاده از جنسهای مرغوب و گران بها بویژه نزد زنان به عنوان یك برتری حداقل اقتصادی بردیگران به شمار می رود در ایلام ضرب المثلی معروف است كه می گوید لباس خوب اگر تو را به دو نفر تبدیل نكند ، به یك نفر خوب تبدیل خواهد كرد وبدینوسیله می خواهند اهمیت و ارزش آنرا به دیگران گوشزد كنند تغییرات لباس در ایلام به مانند سایر عناصر و پدیده های فرهنگی تابع متغیر های فراوانی می باشد و از نظر شدت كمترین تغییرات را می توان در نقاط عشایری و روستاهای دور افتاده مشاهده كرد. وجالب اینكه در این نواحی مردم هنوز برای لباس سنتی خود احترام خاص قایل بوده و به راحتی تن به مُدهای وارداتی نمی دهند واین مسئله نزد مردان وزنان بزرگسال كه پای بندشان به سُنت ها بیشتر است تا حدی است كه پوشیدن لباس های جدید و واردتی و رنگارنگ و حتی رنگهای تند و گل دار را نشانه ی سبك دانسته و از آن استفاده نمی كنند ولی دیگران كه سن پائین تری دارند تمایل بیشتری به پوشیدن لباس های جدیدتر داشته، معمولاً هنگام مسافرت و یا رفتن به شهر برای خرید و غیره بیشتر از شلوار وكفش چرم (بغییر از آنچه در محل زندگی پوشیده می شوند ) استفاده می كنند .
پوشاك زنان ایلام
زن آفریده پروردگار بلند مرتبه برای تكمیل زندگی و مایه ی آرامش و خیال مرد است ویكی از مظاهر زیبایی خلقت آنطور كه در ادبیات عرفان از تعابیر و تشبیه های عارفانه و عاشقانه و خط وخال زنان بیان گردیده است. لباس زن علاوه بر اینكه ستر و پوشش بدن از دید نامحرمان ومحفوظ ماندن از سرما و گرما ست یكی از عناصر مكمل زیبایی زن نیز بوده و به مراتب از نظر پیچیدگی بر لباس مردان تقدم دارد وحائز جنبه های زیبایی شناسانه ، آراستگی سلیقه ها وعلایق نیز هست رنگهای متنوع ، جنس های مرغوب ، زیور آلات در عصر حاضر و آویزها ، منجوق كاریها ، مهره ها وسایر تزئینات لباس زنان (بیشتر در گذشته ی نه چندان دور ) كه آذین بند پوشاك زنان ایلامی ست در واقع معرف شخصیت ، منزلت و جایگاه زن و حتی نشانگر سن و تا حدودی هویت قومی او نیز می باشد. در گذشته ی نه چندان دور (در حال حاضر در برخی نقاط عشایری و روستایی دور افتاده )جنس مخمل لباس و آویزهای قروشی بصورت بر روی بالاپوش های زنان معمولاً نشانه ثروتمندی و همینطور تعلق به خانواده ی طبقه بالای جامعه ( بویژه از نظر اقتصادی ) بود . حداقل تمایزات و مشخصات ویژه ای كه از لباس زنان در استان ایلام در حال حاضر جلوه گر می باشد تفاوتهایی است كه در جنس ، رنگ و شكل لباس بین گروههای سنی (كهنسال ، میان سال وجوان ) و تقریباً در سراسر استان دیده می شود كه در ذیل فهرست وار به پوشاك زنان ایلامی و با چشم پوشی از اندك تمایزات اشاره می گردد
سرپوش یا سه رۆ ه ن (Sarwan ) در گذشته زنان بیشتر نقاط استان ایلام مقداری از موی طرفین سرخویش را پس از افتن در دو طرف صورت آویزان می كردند و به آن چَتر (?atr)می گفتند و این عمل صرفاً برای زیبایی بوده و بقیه موی سر كاملاً پوشانیده می شد و هیچگاه برای مردان تحریك آمیز نبود «سه رۆ ه ن »نوعی پوشش سر برای زنان است كه در برخی نقاط مانند شیروان چرداول ، ملکشاهی و معدود نقاط دیگر استان متشكل از كلُاه یا عرقچن ، یك یا دو عدد «گوڵ ۆه ونی » (گُل بندی = آذین یافته با گُل ) و گاهی «هَبَر:هه به ر» و یا نوعی چفیه سیاه رنگ رگه دار می باشد كه به دور عرقچن بسته شده و حجم بزرگی را تشكیل و مقداری از اضافه آنها برای زیبایی به پشت آویزان می گردد .
عرقچن یا كِڵاو (Kelāw ) نوعی كلاه زنانه می باشد كه در نقاط مختلف استان رایج است. جنس آن معمولاً از پارچه نخی سفید رنگ و گاه به رنگهای دیگر می باشد كه مقدار كمی از سر را می پوشاند و هیچگاه به تنهایی به كار نمی رود و سایر سرپوشها روی آن بسته می شود و هرگاه كه عرقچن یا كَلاو منجوق دوزی شده باشد سرپوش هایی كه بر روی آن بسته می شود به حداقل ممكن می رسد تا زیبایی آن بیرون بماند .
-گوڵ ۆه ونی (Golwany) نوعی سرپوش از جنس حریر ، ابریشم و یا نخی می باشد كه در اندازه های مختلف كوچك و بزرگ تولید می گردد و جنس آن نازك بوده و زمینه ی مشكی داشته و با گل و بوته و نقش های ساده اسلیمی در رنگهای سفید و قرمز یا سبز و گاهی نارنجی و آبی و زرد تزئین گردیده است. در بیشتر نقاط استان بغیر از نقاط جنوبی با شیوه های تقریباً مشابه ای از «گُل وَنی » برای پوشش سر استفاده می شود و گاهی به مانند روسری و یا بر روی عرقچن و یا با بستن دو عد یا بیشتر آنها به همدیگر یك سرپوش بزرگتر تشكیل می دهند و در مناطق مانند شیروان چرداول ، ملكشاهی و قسمتی از ایوان آنرا به صورت سه گوش رو سر انداخته وسرپوش « هَبَر » را روی آن بر دور سر می بندند. گاهی به گُل ونی های بزرگ «سَرونَ » و یا «علی خانی » نیز می گویند .
- تا كاری (Tākāri) نوعی سرپوش زنانه كه از جنس حریر و یا نخی مربع شكل و بزرگ و از گُل ونی ضخیم تر است . زمینه ی آن سیاه و دارای خطوط باریك به صورت رگه های نازك قرمز تیره و یا سبز می باشد و دارای ریسه در حاشیه می باشد و وقتی به دور سر بسته می شود حجم بزرگی را دایره وار حول سر ایجاد می كند و مقداری از اضافه ی هر دو سر آن به پُشت سر آویزان می گردد و معمولاً زیر آن و برای پوشاننده طرفین صورت و موی سر از گل ونی كه زیر آن قرار دارد استفاده می شود این نوع سرپوش عموماً در شهرستان ملکشاهی، آسمان اباد و هلیلان در شیروان چرداول و ایوان استفاده می شود .
- هَبر (Habar) یك نوع سرپوش مشكی و از جنس مخمل می باشد كه سه گوش بوده و دو گوشه ی آن بلند و مقداری باریك می باشد حاشیه ی هَبَر دارای منگوله سیاه رنگ می باشد و هنگام بستن به دور سر ، منگوله ها در چند ردیف ، طرفین و جلوی سر را زینت می بخشند. پیش از بستن هَبَر ار گل ون استفاده می شود، بدینصورت كه گلی ونی را بصورت مثلثی در آورده و روی سَر می اندازند و سپس هَبَر را برروی آن به دور سر می بندند استفاده از هبر در شهرستانهای ملکشاهی، شیروان چرداول ، ایوان ، مهران ، ایلام و برخی نقاط دیگر استان به صورت محدود مرسوم می باشد .
- مَقنا یا مَقنَه (Maqnā) پارچه ای تقریباً نازك و مشكی ( و گاه رنگهای دیگر ی مانند قهوه ای ، سبزتیره خاكستری و..) كه عرض آن حدود 70 سانتیمتر می باشد و بیش از 5/1 متر طول دارد و بصورت دو قطعه می باشد كه از كناره و در جهت طول به هم بافته شده اند مقنا سرپوش ویژه زنان عرب زبان بوده و از این مناطق وارد دیگر نواحی استان شده است و به علت راحتی و پوشاندن تمام سروگردن و قسمتی از سینه و مشكی بودن رنگ مورد قبول و پسند زنان میان سال ومسن بیشتر نقاط دیگر استان قرار گرفته و می رود تا به تدریج جایگرین سایر پوششهای زنانه گردد . زنان یك سر مقنا را روی سر گذاشته و مابقی آن را به دور سروگردن تا سینه می پیچند و در نهایت برای آنكه باز نگردد به آن سنجاقی می زنند. زنان میان سال و مسن بیشتر رنگهای مشكی استفاده می كنند و رنگهای دگر ویژه دختران وزنان جوان می باشد . بیشترین استقبال از مقنا در شهرستانهای ملکشاهی، مهران ، دهلران ، دره شهر وآبدانان می باشد
- روسری یا «بان سری » (Bāsary) : روسری همان پارچه رنگی و گلدار و در رنگها و طرحهای مختلف است كه در اكثر نقاط كشور رایج بوده وامروزه تقریباً تمامی دختران وبسیاری از زنان جوان وخصوصاً در نقاط شهری وپر جمعیت استان از آن و به تنهایی استفاده می كنند .
- قَترهَ (Qatra ) : نوعی چادر زنانه است كه برخلاف چادرهای مرسوم دیگر نقاط كشور اولاً بسیار بزرگتر بوده وثانیاً دارای مقداری آستین گشاد می باشد كه با عبور دادن دستها از آنها دیگر نیاز چندانی به كنترل آن در بیشتر مواقع نیست . جنس قتره مختلف بوده تماماً به رنگ مشكی و از پارچه های ساده و بدون نقش می باشد و برخی مواقع به حاشیه جلو و كناره آستینها نوعی بافت مثلی و تا حدودی ریسه مانند دوخته می شود. قتره مختص زنان عرب زبان بوده و از این ناحیه وارد دیگر نقاط استان گردیده است و در حال حاضر بالا پوش تقریباً تمامی زنان عشایری و روستایی و برخی زنان میان سال وكهنسال شهری ایلام می باشد. و مابقی زنان و اكثریت مطلق دختران از چادر به جای قتره كه فاقد ویژگیهای فوق است استفاده می نمایند. رنگ چادر نیز مشكی بوده و استفاده از چادرهای رنگی و گل دار بیشتر توسط دختران نوجوان و یا بصورت محدود در برخی نقاط و یا چادرشب استفاده می شود .
- كَمَر چین (Kamarčin): تا چند دهه پیش بالاپوش عمده ی بیشتر زنان ایلامی خصوصاً در نواحی شمالی و مركزی نوعی پالتو زنانه به اسم «كَمَرچین » بود كه به علت استفاده فراوان از نوارهای زربافت در تزئین آن از زیبایی خاص برخوردار و احتمالاً نام آن نیز به همین خاطر باشد. جنس كمرچین از مخمل در رنگهای قرمز ، جگری ، سبز ، سرمه ای ومشكی بوده و دارای آستین بلند ، جلوباز ، (عیناً شبیه پالتو مردانه) وجیب بادهانه كج در طرفین و كمربندی از جنس خود می باشد و بسته به سن و موقعیت مالی زن ممكن بود از تزئینات بیشتری برخوردار و چنانچه زن در سنین میان سالی و یا كهنسالی بوده از رنگهای سنگین ( مشكی ، سرمه ای ) استفاده می كرد. امروزه استفاده از كمر چین نزد زنان ایلامی تقریباً منسوخ گردیده و فقط در معدود نقاط دور افتاده ای مانند ملكشاهی زردلان وجاهای دیگر توسط پیر زنان در فصل سرما پوشیده می شوند و آخرین رمقهای خود را می گذراند و قَتَره و بلوزهای جدید جای آنرا پر كرده است
- یَل (Yal) : نوعی كُت زنانه و از جنس مخمل بوده و تزئنات اندكی مثل كمرچین دارد و موارد استفاده از آن نیز به مانند كمرچین نزد زنان این نواحی می باشد. یل دارای جیب در طرفین بوده و آستین دار می باشد و دگمه هایی برای بستن جلو آن تعبیه شده است.
- كُلَنجَه (Kolanja) كُلنجه نوعی دیگر از بالا پوشهای زنان می باشد كه از نظر رنگ ،جنس ، دوخت و تزئینات و كاربرد عیناً مانند كمرچین می باشد با این تفاوت كه فقط اندازه ی آن كمتر بوده و تا حدود زانو می رسد و در مناطقی كه كمرچین كاربرداشته مورد استفاده بوده است.
- سُخمَه (Soxma) : نوعی بالاپوش دیگر است كه از مخمل و یا گاهی پارچه های رنگ دیگر و در رنگهای شاد و روشن (قرمز ، جگری ، سبز و... ) دوخته می شود و فاقد آستین بوده و كاملاً شبیه جلیسقه می باشد. در سُخمه حداكثر تزئینات بكار رفته و بیشتر این تزئینات كه شامل انواع آویزها نقره ای و سكه قلا بدارند كه جلو و حتی پشت آنرا فرا می گیرد وبدین لحاظ در گذشته توسط دختران وزنان جوان پوشیده می شد وبیشتر جنبه تزئینی برای مراسمات داشته است و زنان مسن و كهنسال هرگز از آن وخصوصاً با تزئینات استفاده نمی كردند ، سخمه در بیشتر نقاط استان بغیر از قسمتهای جنوب دهلران وقستمت هایی از مهران رواج داشته ولی امروزه بندرت در نقاط دور افتاده روستایی وعشایری كاربرد دارد . بعلت وارد شدن انواع و اقسام بالا پوشهای زنانه و رواج یافتن آنها امروزه اكثر قریب به اتفاق زنان ودختران ایلامی خصوصاً در نواحی شهری و پر جمعیت از بلوزها و بالا پوشهای مختلف موجود در بازار استفاده می كنند .
- كِراس یا شَوو( Kerās , ŠaÜ) : همان پیراهن بلند و آستین دار زنانه است كه اكثریت زنان روستایی وعشایر و قسمتی از زنان شهری نیز به عنوان تن پوش از آن استفاده می كنند این پیراهن بلند بوده وتا نزدیك روی پاها می رسد و گاهی در ناحیه كمر مقدار تنگ گشته ولی پائین آن كاملاً گشاد می باشد و بسته به سن زن یا دختر رنگ و جنس آن تفاوت پیدا می كند به شكلی كه تقریباً تمامی زنان كهنسال وحتی برخی میان سالان تمایل شدیدی به پوشیدن پیراهنهای با رنگ سنگین وخصوصاً سرامه ای وتیره دارند وآنرا نشانه سنگینی بزرگسالی می دانند در برخی نقاط استان مانند جنوب دهلران و هلیلان بر روی سینه ی پیراهن مهره های به عنوان تزئین نصب می كنند.
- شِوال(Šewāl) : بطور كلی شلوار محلی زنان ایلام به دو فرم عمده می باشد یك شلوار كُردی كه معمولاً از جنس تی ترون و نخی به رنگ تیره یا سرمه ای و امثالهم می باشد كه در قسمت بالا و ران ها گشاد بوده و به طرف ساق پا باریك می گردد و در قسمت كمر بوسیله بندوكِش محكم می گردد و فاقد هر گونه تزئین بوده و گاهی در طرفین جیب درونی دارد.. نوع دوم كه بیشتر به «بی جامه » معروف است از جنس های مختلف و گل دار بوده و فاقد جیب می باشد و با كِش در قسمت كمر محكم می گردد و در برخی نقاط مثل مهران ، دره شهر ، جنوب دهلران قسمت پائین و ساق پا را تنگ نموده و برخی تزئینات مثل نوار دوزری و غیره به آن می افزایند .
قه ێ ۆه ن ( Qaywan ) پارچه ای بلند و یك رنگ كه از آن به عنوان شال كمر استفاده می شود و امروزه در نقاط عشایری و روستایی
پوشاك مردان ایلامی نگرش مردان ایلام به لباس خود به شیوه ای است كه بایستی نشانگر مردانگی ، بزرگ منشی و موقعیت اقتصادی و حتی اجتماعی وی در جامعه باشد. این روند در نقاط شهری و پر جمعیت گرایشی به سوی البسه گران قیمت و وارداتی می باشد. در حالیكه در نقاط عشایری و روستایی كه هنوز پای بندی به سُنتهای تا حدودی زیادی برقرار است ،توجه به لباس محلی ولی از نوع مرغوب و آراسته ی آن هنوز از دلگرمیهای مردان است . بكار بردن هر گونه تزئنیات در لباس مردان مطرود بوده و آنرا ویژه ی زنان می دانند قلمرو تقریباً كوچك فعلی استان ایلام با جمعیت آن شرایطی را فراهم آورده كه معمولاً بیشتر عناصر لباس از گروههای همسایه اقتباس گشته و با معدود تغییراتی در پاره ای مواقع در این دیار ماندگار گردد . تفاوتهای اساسی در لباس مردان تنها بین عرب زبانان جنوب استان كه خود به استان خوزستان متصل می باشد دیده می شود وسایر نقاط استان این تمایزات آنقدر اندك است كه در پاره ای از موارد به چشم نمی آید. و این تفاوتها نیز به مرور زمان در حال تغییر به سوی همسانی می باشد. بطور كلی لباس جمعیت شمالی و مركزی استان تا حدود زیادی متاثر از استان كرمانشاه كه خود نیز از كُردان می باشند بوده و قلمرو شرقی وجنوب شرقی استان نیز به مقدار زیادی از پوشاك لُرها طی ایام استفاده نموده اند با این توصیف عمده ترین پوشاك مردان ایلامی از این قرارند :
: بغیر از كلاههای وارداتی گوناگونی كه عموماً برای محافظت از سرما و یا گرما در فصول مختلف بعضاً بكار گرفته می شود بسیاری از مردان ایلامی از نوعی كلاه یا عرقچن كوچك استفاده می كنند كه از جنس پارچه نخی سفید ، یا راه راه و بعضاً مشكی راه راه بوده و بر روی آن چفیه می بندند. این نوع عرقچن در نقاط مركزی ، شمال و شرق استان و آنهم بیشتر در نقاط عشایری و روستایی بكار برده می شود .والبته تنها مردان بزرگسال و كهنسال بیشتر از آن استفاده كرده و سایر مردان تنها گاهی چفیه به تنهایی به سر می بندند.
لَچِگ یا چفیه (Laceg) : چفیه یكی دیگر از سر پوشهای مردان است كه عموماً وارداتی بوده و در اشكال مختلف مانند سفید ، سفید راه راه ، مشكی راه راه و گاهی زمینه سفید و رگه های قرمز یا سبز و بعضاً دارای ریسه دار كناره می باشند كه بیشتر به تنهایی به دور سر بسته می شوند نوعی چفیه با زمینه مشكی و خطوط بسیار نازك قرمز تیره ، سبز با كناره ریسه دار وجود دارد كه بیشتر در شهرستان ملکشاهی توسط مردان برای پوشش سر بكار می رود و همراه عرقچین می باشد. بیشتر كسانیكه به حج می روند از نوع چفیه با زمینه كرم و گلهای بوته و برگ اسلیمی زرد طلایی كه مخصوص كشور عربستان است، استفاده می كنند كه نشانه ی حج رفتن آنان بوده و نوعی موقعیت اجتماعی فرد را نیز نشان می دهد .
فه ره نجی (Faraji) یاكَرَك (Karak) یا كَپنَك ( Kapnak ) : نوعی بالاپوش مردانه و از جنس كرك میباشد كه عمدتاً در نواحی عشایری برای فصل سرما مورد استفاده قرار می گیرد و مانند پالتو بلند بوده و دارای آستین غیر كاربردی میباشد و زیر آستینها سوراخی برای عبور دستها تعیبه شده است.
سُخمه (Soxma) : عنیاً مانند « فَرَنجی » بوده لیكن مقداری اندكی آستین داشته بسیاری كوتاهتر از آن می باشد. رنگ فرجی وسُمخه به نوع كُرك بستگی دارد.
عَبا (Abā) : پارچه ای نازك و توری مانند و در رنگهای تیره و سنگین وبلند می باشد كه ویژه سادات وعرب زبانان جنوب استان می باشد و نوع دیگر آن كه به «قَترَه » نیز معروف است از نخ پشم گوسفند و یا پشم شتر ( بشتر ) توسط زنان محلی بافته می شود و در شهرستان ملکشاهی و مهران بشتر مورد استفاده قرار می گیرد .
خُفتان (Xwftān) : نوعی پالتو مردانه و از جنس مخمل مشكی یا سرمه ای است كه معمولاً فاقد هر گونه تزئینات بوده وجیب در طرفین دارد و در گذشته مورد استفاده مردان به عنوان بالاپوش بوده است و عیناً شبیه «كَمَر چین ) زنانه می باشد با این تفاوت كه فاقد هر گونه تزئینات می باشد .
شِۆال (Šewāl): شلوار مردان (بویژه در نقاط عشایری و روستایی) از جنس تیترون و امثالهم و همواره تك رنگ می باشد و در قسمت باسن ورانها كاملاً گشاده و در پائین هم باریك می شود. در گویش محلی به آن «شِوال جافی » یا «شِوال كُردی » می گویند. درمرکز استان و نقاط شهری و پرجمعیت درصد مردان استفاده كننده از این شلوار بسیار كم می باشدکه نشانه ی خود فروختگی این مردمان است.
كِلاش( Kwlās): كلاش نوعی كفش (امروزه مردانه و در گذشته هم مردانه و هم زنانه ) است كه توسط مردان با نخ پنبه و جوال دوز به شیوه ای خاص روی یك قطعه لاستیك پهن به اندازه كمی بزرگتر از كف پاها بافته می شود. این لاستیك از روده داخلی چرخهای كهنه ی اتومبیل تهیه میگردد. و امروزه در برخی نقاط عشایری و روستایی مورد استفاده قرار می گیرد.سایر پوشش های بدنی مردان و زنان ایلامی تقریباً همانهایی هستند كه در سراسر كشور به صورت پوشاك در بازار عرضه و مورد استفاده قرار می گیرند . دشداشه (DeŠdāŠe) : نوعی پیراهن بسیار بلند وآستین دار می باشد كه معمولاً در قسمت گردن چند دكمه داشته و گشاد و تا روی پاها می رسد و از جنسهای مختلف ولی عموماً تك رنگ و نازك میباشد كه صرفاً توسط عرب زبانان جنوب استان و یا مهاجران از عراق مورد استفاده ی مردان میباشد.
مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان سِنوًر چه مه ری یکی از منسجم ترین و ماندگارترین رسوم عزاداری مردم ایلام و ایل ملکشاهی مراسم چمر است که معمولا برای افراد سرشناس و بزرگان انجام میگیرد و غالبا در این مراسمات از عموم طوایف و ایلات دعوت به عمل می آید ،هرطایفه شرکت کننده در این مراسم آیینی به همراه دسته خود که شامل شعرا و دسته ره ۆ که ر(مقامه از مقامات هوره است که در مراسمات عزاداری کاربرد دارد و کلمه ره ۆ به معنای رفته میباشد)حضور میابد و دسته در مقابل صفوف ایستاده بر گرد چمری(دایره)می گردد شاعر بیت را سروده و دو تن از چهار تن دیگر شعر را با مقام ره ۆ تکرار و دو تن دیگر که بر پشت سر آناند عبارت...که سمین ڕه ۆ(یار و کسم رفت)را میخوانند. شرکت کنندگان از زن و مرد پیر و جوان بدون هیچ چشم داشتی به سر وسامان دادن به مراسم میپردازند و وظایف خود را به نحو احسن انجام میدهند زنان در یک گروه و شانه به شانه در حالی که پارچه ی سیاه بلندی به طول دهها متر در مقابل گرفته اند و مردان هم در حالی که ((علم)) هایی که بر روی آنها اسامی امامان نگاشته و با پارچه های رنگارنگ تزیین شده اند را به دوش گرفته و پس از مدتی آن را به دیگری میسپارند،دایره میدان چمر را شکل میدهند. واژه چه مه ر(چَمَر) در اصل به معنای دایره می باشد. میدان برگزاری چه مه ری به شکل دایره میباشد که نشان دهنده چرخ گردون است و حرکت به دور آن برخلاف عقربه های ساعت میباشد که تداعی کننده بازگشت زمان است مردان به نشانه احترام و ادب در حالی که با دست راست خود مچ دست چپ را گرفته اندایستاده اند که این حالت را ما در کتیبه های بویر احمد که از شاهان عیلامی به یادگار مانده است میبینیم. در وسط چه مه ری تفنگ دوربین و وسایل شکارو...شخص متوفی بر روی مادیان زیبایی که با پارچه های رنگارنگ تزیین شده قرار می دهند و مردم عکسهای عزیزانشان رابر روی مجموعه ای مربع شکل آویزان میکنند این مجموعه ها را کوته ڵ گویند این مراسم بسیار کهن که که به دلایلی کم رونق شده بود با مراسماتی که در باولک برگزار شد مجددا در ایل مطرح و احیا شد(هاتاۆ سوو) و اکنون هر ساله توسط سپاه پاسداران در15 خرداد برای بزرگداشت امام برگزار میشود. این آیین کهن به همراه هووره که پتانسیل ثبت ملی و حتی جهانی شدن را دارد متاسفانه از سوی مسئولین میراث فر هنگی مورد بی مهری قرار گرفته است و هیچگونه تلاشی برای شناساندن و معرفی آن صورت نگرفته است به امید ثبت جهانی شدن هوره و چمر..... گلایه: دیدم که تو برخی سایتها دارن این آیین رو به خودشون میچسبونن و میگن ما هم بودیم این اولین بار نیست همیشه نبودن ونیستن.............. بگم از ناگفته ها......... اینها کجا بودن وقتیکه عثمانیان کرکوک و موصل رو گرفتن کجابودن وقتی که عثمانیان وعربها به مهران حمله و مردم رو قتل عام وغارت میکردن کجابودن وقتیکه صدام مهران رو گرفت این اجداد ما بودن که همیشه پیش قراول حفظ فرهنگ کردبودن اگه هم نیاز به حضور در نبردها بوده،به عنوان سردمدار سپاهیان ایران بر دشمنان تاختند لااقل تاریخ رو تحریف نکنید از این به بعد جبران کنید افتخارات و فرهنگ یکی دیگه رو به اسم خودتون ثبت نکنین درسته که این مراسم در اصل متعلق به تمام کردهاو عیلامی هاست ولی اونچه که الان وجود داره اینه که این مراسم لااقل تا چند سال گذشته فقط بین ملکشاهیان اجرا میشد واونا این آیین رو مثل خیلی از فرهنگهای اصیل کرد حفظ کردن جا داره که لااقل وقتی میگن آیین عیلامی لااقل بگن که این اطلاعاتی که راجب چمر داریم رو رفتیم تو مراسمات این ایل دیدیم و وجود این آیین که نشون دهنده فرهنگ کرد است رو مدیون این ایل هستیم . نمیدونم ریشه ی این کینشون از کجاست مگه مردم ما جز نیکی برای دوستان کار دیگه ای هم کردن چرا....
این ما بودیم که ..... مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان
در بعضی از مثال ها جهت درک بهتر از مثال های لاتین و فارسی استفاده شده است مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان 2 / 5 / 1391برچسب:راهنمای تلفظ واژگان کردی, :: 23:59 :: نويسنده : سه یفووری
*ئه ڵ په ڕگه ئه ڵ په ڕین* واژه ی *ئه ڵ په ڕگه یا ئه ڵ په ڕین* در اصل به معنای حمله کردن وقیام کردن است چیزی که امروزه به اشتباه از آن به عنوان رقص یاد می شود. در مورد قدمت تاریخی ئه ڵ په ڕگه یا ئه ڵ په ڕین به آوردن نمونه هایی بدست آمده از آثار تاریخی میپردازیم که شباهت بسیاری به ئه ڵ په ڕگه کردی دارند......
رقص در هزاره پنجم پیش از میلاد از سالهای پایان هزاره پنجم و آغاز هزاره چهارم پیش از میلاد، تکه سفالی از تپه سیلک کاشان بدست آمده که پیداست بخشی از ظرف بزرگی بوده، نگاره چهار زن در حال رقص دسته بند نشان داده شده است. از حال و سان این گروه چهار تنی،که خود اندکی از بسیارند و از چگونگی بازوان و تن هایشان و نگاهی که به یک سو دارند</SPAN>، پیداست که مشغول رقص مقدس مذهبی دسته بند دایره وار هستند. میدانیم این گونه رقصهای دسته بند دایره وار که در آن افراد قبیله، پهلو به پهلو یا دست بدست و بازو به بازو بودهاند، در پشت سر هم ایستاده حلقههایی را تشکیل میدادهاند، نشانهیی از اینست که ئه ڵ په ڕگه برای پرستش یا بزرگداشت چیزی ارجدار و مقدس، همچون: آتش، بت، شکار، تودهیی از فراوردهها و خرمن گندم درختان پر بار و کهنسال و از اینگونه انجام میگرفته است. با بررسی نگاره این تکه سفال و سفالهای دیگری که سپس درباره ی آنها گفتگو خواهیم داشت، به چگونگی انجام گرفتن رقصها و طرز قرار گرفتن دستها و بازوان،میتوان تا اندازه یی پی برد.حرکت پاها را که بیگمان با راه رفتن و گام برداشتن و جست و خیز و دور زدن و جز اینها توام بوده است. برای مثال از نگاره تکه سفال سیلک چنین میتوان دانست که هر یک از رقصندگان، دستهای دو تن دیگر را در پهلو و پایین، آنچنان گرفته است که کف دستها بر روی هم افتاده و یا انگشتانشان را شانه وار در لابلای یکدیگر فرو برده و بدینسان زنجیره و حلقه رقص را بهم پیوستهاند و این همانست که امروزه در رقصهای دسته بندی کردی بکار میرود و چنانکه میبینیم پس از هزاران سال هنوز دگرگونی چندانی در آن راه نیافته است.
گمان میرود رقص برای نیایش خورشید یعنی آن خدای روشنی زای گرمابخش که با برآمدن خود از پشت کوهها، تاریکی هراس شب هنگام را از چشم و دل آدمیان میزدود در دشت و چمن انجام میگرفته است. (نمونهای از رقص 3600 سال پیش از میلاد) رقص با دستمال از سیلک رقص خدایان در آسمان
حکیم عمر خیام در نوروز نامه خود مینویسد” فریدون کرد “روزی که ضحاک را اسیر کرد وایران را از شر او نجات داد مردم آن را جشن گرفتند . واین مهم دلیل دیگری بر یکپارچگی آن مردم و جشن دسته جمعی در میان آنان می با شد .
ئه ڵ په ڕگه کردی که در میان مردم این منطقه رایج است از روزگاران قدیم وجود داشته و به رغم تغییر وتحولات گوناگون در تاریخ پر فراز ونشیب این دیار،همچنان توانسته چون جزیی جدانشدنی از فرهنگ دیرینه یشان به حیات خود ادامه دهد.صدای ساز ودهل،این دو دوست دیرینه چه پس از پیروزی بر دشمن ویا در جشن ها و ولادتها واعیاد رسمی وبرگزاری مراسم عزاداری وسوگواری آنان و...دم ساز این مردم خونگرم بوده و هست.
سردسته را چووپی کیش گویند که در مراسمات بزمی پارچه های رنگارنگ و در رزم اسلحه به دست دارد. مارو از نظراتتون محروم نکنید بژیان
2 / 5 / 1391برچسب:رقص کردی, کرد ملکشاهی,رقص در سیلک کاشان,تاریخچه ی رقص,رقص نیایش خورشید از سیلک,پروفسورزاره,رقص خدایان در آسمان,رقص تفریحی, :: 23:58 :: نويسنده : سه یفووری
شاه محمد یاری برخی از مردان این خطه جهت امرار معاش و کسب در آمد به علت وجود مشکلات اقتصادی که دامنگیر سراسر ایران شده بود کشور را ترک میکردند و در بعضی از شهرهای عراق از قبیل بغداد،بصره و خانقین به کار می پرداختند.کارکردن در دیار غربت گرچه سخت و طاقت فرسا بود اما به علت برخورداری مهاجران از درآمد نسبی باعث میشد تا آنان مسائل حاشیه ای را بهتر تحمل کنند. حقیقتا باید اذعان نمود تا پیش از ترور عبدالکریم قاسم،(دوره ای موسوم به کردبگیر)هرگاه بیکاری به مردم ایلام فشار می آورده تنها راه چاره سفر به کشور همسایه بوده است. نمونه های بیشماری وجود دارد که کردهای ایلامی در آن کشور مناصب مهم سیاسی و اقتصادی در اختیار داشته اند. یکی از مهاجران که در ایام جوانی جهت یافتن کار به عراق رفته و به کسب سواد و علم نیز مبادرت ورزیده بود،شاه محمد نام داشت که در آن مدت مصائب زندگی در غربت را چشیده و غم هجران دوری از وطن را با رگ و پوست خود احساس کرده بود.وی فرزند یار محمد است نام مادر ش مای خانم می باشد.خصوصیات ظاهری و اخلاقی او را چنین تو صیف کرده اند: فردی بلند قامت با شانه های ستبر و پهن،چشمهای درشت و سیاه،گونه های برجسته و ابروهای پرپشت که بر دیدگانش سایه انداخته بود و ریش بلند مایل به سرخ رنگ که در قسمت پایین به دو نیم کاملا مساوی تقسیم می شد. در تیر اندازی و سوارکاری بسیار متبحر و به واسطه مبارزه با متجاوزین عثمانی و غارت گران عرب مورد احترام خاص و عام بود. ((( مه ڵکشای ئاۆ هِنزا تو بیاراۆ خاتِر گوًاۆ لوًت بریت بار سه د قاتِر (وً:و دونقطه) **ملکشاهی آن هنگام را تو به یاد آور که گوش و بینی به اندازه بار صد قاتر بریدی**))) از عقاید با ارزش وی که در زمان صدر اسلام مورد استفاده بزرگان قرار گرفته بود عقیده وی به برتری قوه ایمان بر اسلحه بود و این نکته را مرتبا به نیروهایش تاکید نموده بود. وی دو همسر به نام های نوًر ۆانوو(نور بانو) و ئه مه ڵ(اَمَل)اختیار کرده بود. تاریخ ولادت ایشان سال 1210 و سال وفاتش 1327 هجری شمسی است. شاه محمد فرزند یار محمد،فرزند تقی، فرزند نقی، فرزند نظر بیگ، فرزند شامار(شیه میر)می باشد. معمرین گویند:شاه محمد که نیرو هایش اسلحه کافی در اختیار نداشتند،تعداد زیادی سلاح و مهمات از طریق خانقین و کردستان عراق جمع آوری کرد تا در نبرد علیه دولت و نظامیان استفاده نمایند.( این عمل او نشان میدهد که شاه محمد و یارانش با کردهای بارزانی که آن زمان تحت فرماندهی احمدبارزانی بودند،رابطه گرم و صمیمانه ای داشته اند.مطلب مذکور آنگاه جنبه عینی و حقیقی میابد که بدانیم در زمان سلطنت پهلوی دوم در حدود دویست نفر از جوانان و میان سالان ایل ملکشاهی از طریق شهرستان مریوان به نیروهای ملامصطفی پیوستند و تا چندی همگام و همدوش آنها با انجام عملیات های مختلف ایذایی به جنگ و گریز با دولت عراق پرداختند.) پس از متحد ساختن تمام طوایف ایل وبعضی از ایلات استان چون شوهان،میشخاص،گلان صالح آباد،طوایف دهلران و..به سوی دهبالا(حسین آباد یا ایلام امروزی)که قلعه والی مقر قشون در آنجابود حرکت کردند که پس از درگیری های زیاد منجر به فتح قلعه گردید. شاه محمد پس از فتح قلعه در سایه چناری که هم اکنون در حیاط قلعه وجود دارد به یاران خود که بر گردش حلقه زده بودند گفت: ((( ێه ئێ جامه که خۆه م دیمه س ۆه چه م مِ ژه ره زاخان نیه ێرم ده سِ که م **در این آینه که خود را به چشم میبینم من برای پادشاهی از رضاخان جیزی دست کم ندارم**)))) با شنیدن این حرف سپاهیان از فرط خوشحالی هل هله سر می دهند.....
تا قبل از جنگ رنو که با خیانت ایوانی ها منجر به شکست قیام شد،سپاهیان شامِگه(شاه محمد) شبانگاهان به ئه ڵ په ڕگه(رقص کردی) و.. میپرداختند شوری وصف ناشدنی درمیان آنان بود...گویی کاوه آمده بود....آری کاوه ... البته آنها هرگز از نگهبانی و امور نظامی غافل نمی شدند.ولی خائنان...
در اینجا برخی از ایوانی ها که بعداز خیانت و شکست ئه ڵ په ڕین(قیام)از سوی رضاخان به تهران برده شده و به آنان مدال افتخار داده شد را بیان میکنیم:1-کدخدا محمدکریمی(کدخدای تیره هواسعلی) 2-عبدالعلی محمدی(از بزرگان طایفه کلهر سراب ایوان) 3-کدخدا محمد حیدری(کدخدای تیره حیدرخان) 4-کدخدا کاکاخن احمدی(کدخدا تیره کلان) 5-کدخدا امیرخان شفیعی(کدخدا تیره زرنه) 6-بهاره محمودوند(از تیره لاه) 7-حیدر همتی(از تیره کولی ها) و...
شا مه حه مه د یاری سه ره ێ ئه ڵ په ڕین عیلام(شاه محمدیاری رهبر قیام ایلام) سووره ت ۆه ن ئه ڵ رازێا'نگه(تصویربازسازی شده) منبع کتاب قیام ایلام فایلی pdf ازقیام در قسمت موضوعات ئه ڵ ٶێنِرێا'نگه(بارگذاری شده)
شامحه مه د چوً شێڕ ده فێرِ فه ت بوً(وً:ودونقطه) هه زار نیروۆێ ئاماده ێ خه ت بوً (شاه محمد همچوشیرمردی درجستجوی پیروزی بود وهزار(عددکثرت)تن از نیروهایش آماده فرمان او و عزیمت به میدان نبرد بودند) ------------------------------------------------- کێ چوً شامِگه ده تاریخ نام بِرد؟ ۆه سِپاێ میرپه نج له شکه ر کشی کِرد؟ چه کسی مانن شاه محمد یاری با لشکرکشی به سپاه میرپنج نام خود را درتاریخ منطقه جاودان کرد؟ -------------------------------------------------------------- شاهی شامِگه چوًنادر ئه فشار سه فته ێه تاریخ سه د ده ۆر ڕوژگار شهرت و آوازه شاه محمد همچون حکمرانی نادر شاه تا صدها سال دیگر به ثبت رسیده است --------------------------------------------- ۆه ختێ کِ ئاڵان په ێ ئه رتش خۆه نین سه'نگه ره ێل ئه ڵبانِ کوًه ێ رِنوو ته نین هنگامی که به لشکر اعلام جنگ داده سد مردم همچو تاروپودقالی در ارتفاعات رنوبه تحکیم مواضع پرداختند ------------------------------------------ شامِگه ێ نه قی ده ٶ ده سه ێ شێره ێل حه ێف نه ما تا سه ر ده ۆرِ ده لیره ێل شاه محمد(ازطایفه نقی)به دسته دلاوران پیوست /حیف که او از میان دلاوران رفت ------------------------------------------------------ شامِگه لایِقِ ته ختِ مه مبر بوً سِپاێ پِشتِکوًه ێ ئه ڵ پێشتِ سه ر بوً شاه محمد لیاقت تکیه زدن بر اریکه قدرت راداشت و تمام نیروی ایلات پشتکوه به فرمان او بودند ما رو از نظراتتون محروم نکنید بژیان 2 / 5 / 1391برچسب:قیام ایلام,شورش,شاه محمد یاری,ملکشاهی,کردهای بارزانی, :: 23:58 :: نويسنده : سه یفووری
|